موسی کرمی-دانش آموختۀ دکتری حقوق بین الملل دانشگاه قم و علی مشهدی- دانشیار گروه حقوق عمومی و بین الملل دانشگاه قم
۱۴۰۳/۰۹/۱۷
«...دل های پاک همواره به هوای عالمی دیگر و آدمی دیگر تپیده اند و بزرگ ترین رسالت جان های گرامی آن است که مردم را به فرارسیدن دورانی نوید دهند که در پناه کمال نفسانی و رشد عقلانی از گزند و ستیزه در امان باشند» (استاد محمدعلی موحد، حق و سوءاستفاده از آن، چ 1، 1397: 162).
سال پیش، صاحبانِ این قلم، به مناسبت روز 5 اسفند که در فرهنگ ایران باستان برابر با سپندارمزگان یا روز بزرگداشت زن است، در همین بستر، مطلب کوتاهی در پیوند زن و محیط زیست منتشر کردند و زن را «ایزدبانوی زمین و پاسدار محیط زیست» خواندند (اینجا). سه رویداد و عامل، نگارندگان را به این اندیشه انداخت که دست به قلم ببرند و بار دیگر از زن و زمین بگویند: ایام نزدیک به تاریخ 25 نوامبر که از سال 2000 و با تصمیم مجمع عمومی ملل متحد، عنوان روز بین المللی حذف خشونت علیه زنان را به خود می بیند؛ رویدادهای تلخِ منجر به کشته شدن برخی زنان در کشورمان که بار دیگر، از واقعیتِ آزاردهندۀ فاجعۀ خشونت خانگی در ایران پرده برداشت و بایستگیِ پیکارِ همه سویه با این پدیدۀ دهشتناک را بیش از پیش روشن ساخت؛ و سرانجام، انتشار نوشتۀ جذاب و تأمل بر انگیزِ خانم معصومه حسینی در روز 26 آبان 1403 دربارۀ رویکرد محاکم داخلی امریکای لاتین به حق بر محیط زیست سالم و واقع نگرانه یا آرمان گرایانه بودن آن که بر لزومِ شناساییِ شأنِ مستقل طبیعت فارغ از منافع آن برای آدمیان تأکید میورزد و البته بر این باور است که از این طریق، رویکرد انسان محور به محیط زیست نیز پوشش داده می شود. یکی از گونه های پنهان ولی خطرناک خشونت علیه زنان، خشونت اکولوژیک است که به بیان پژوهشگران، در آن، زنان در پیوند با طبیعت و عناصر آن مورد ستم واقع می شوند (حسن پور و هدایتی زاده، زمستان 1402: 107). کوشش نگارندگان در این نوشتار آن خواهد بود که با پیوندانیدنِ تخریب محیط زیست و خشونت علیه زنان و سخن راندن از پیوندِ دوسویۀ آن دو، به تحلیلِ کوتاهِ چراییِ بایستگیِ حفاظت از محیط زیست در مسیرِ حمایت از زنان در برابر خشونت اکولوژیک بپردازند.
پیوند مستقیم و بسیار تنگاتنگ زنان و محیط زیست و منابع طبیعی، این نتیجه بدیهی را به دنبال دارد که هر گونه آسیب و نابودی محیط زیست از هر رهگذری، بیگمان پیامدهایی منفی بر زنان خواهد داشت. برای نمونه، طبق پژوهش های انجام شده، تغییرات اقلیمی اگرچه همه جوامع و افراد را از خود متأثر میسازد، ولی در این میان زنان و دختران، به خاطر وابستگی شدید خود به منابع طبیعی به سانِ برآیند نقش های سنتی خویش، بیشتر از این پدیده زیان می بینند و رنج می برند. اهمیت این امر به اندازه ای است که گزارشگر ویژۀ خشونت علیه زنان و دختران، علل و پیامدهای آن، گزارش 11 ژوئیۀ 2022 خود را به به پیوند میان بحران اقلیمی، تخریب محیط زیست و آوارگی ناشی از آن ها در یک سو و خشونت علیه زنان و دختران در سوی دیگر اختصاص داده است (UN Special Rapporteur on VAW, 11 July 2022). در بیست و نهمین کنفرانس تغییرات اقلیمی ملل متحد (COP 29) که از 11 تا 22 نوامبر 2024 با شعار «همبستگی برای جهانی سبز» در باکو آذربایجان در حال برگزاری است نیز، مباحث مربوط به برابری جنسیتی و خشونت علیه زنان در دستور کار قرار داشت.
روی هم رفته، زنان به سبب آسیب پذیریِ دیرینه خویش، از قربانیان اصلی رویدادهای منفی هستند. در این زمینه میتوان از افزایش خشونت مبتنی بر جنسیت علیه زنان در دوران همه گیری ویروس کورونا یاد کرد (Guerra Lund et al, 2020: 54-69; Sharifi et al, July 2020: 2367-2379). در تالار گفتگو نیز به گاه سخن از پیامدهای آن همه گیریِ خوفناک، گفته شده که از مهم ترین جنبه های آن به خشونت علیه آنان برمی گردد (اینجا و اینجا). جایی که زنان هم به عنوان انسان و هم به خاطر جنسیت خود، در معرض خشونتی مضاعف قرار می گیرند. تغییرات اقلیمی نیز که محیط زیست و منابع طبیعی را از خود متأثر مینماید، از رهگذر ایجاد انقطاع در پیوندِ ژرف زنان و محیط زیست، تضعیف فزاینده جایگاه بانوان در جامعه را رقم می زند و از این طریق موجب تشدید خشونت علیه زنان و دختران می گردد. امری بسیار مهم که شوربختانه در سه معاهدۀ اختصاصی راجع به تغییرات اقلیمی یعنی کنوانسیون چارچوب ملل متحد راجع به تغییرات اقلیمی (1992)، پروتکل کیوتو (1997) و موافقتنامه پاریس (2015)، به آن توجهی نشده است (H. Desai and Mandal, 2021: 137-151).
خشونت ناشی از بحران اکولوژی یا درگیری های زیست محیطی، می تواند منجر به تخریب بیشتر محیط زیست شود و تخریب بیشتر محیط زیست می تواند خشونتها را گسترش دهد که همین چرخۀ به اصطلاح معیوب، می تواند بر سلامت و رفاه افراد تأثیر منفی بگذارد. در این میان، زنان به نسبت مردان بیشتر آسیب خواهند دید. به عنوان مثال، به گفتۀ سازمان بهداشت جهانی، آلودگی هوا اغلب با تضعیف وضعیت سلامت باروری زنان مرتبط است و کمبود منابع آب با توجه به نقش متفاوت زنان، بانوان را بیشتر آزار خواهد داد (WHO, 2014, pp. 6-15). تخریب محیط زیست و گسترش آن در کنار بلایای طبیعی زیست محیطی، تغییرات آب و هوایی منجر به خشکسالی و بیماری و قحطی و کمبود آب و نظایر آن، زنان را در برابر خشونت و بهره کشی آسیب پذیرتر می کند. جابجایی سرزمینی، استرس و ضربه ای که بازماندگان بلایای طبیعی تجربه می نمایند، عوامل خطر را تشدید می کنند. برای نمونه، طبق گزارش دفتر کمیساریای عالی حقوق بشر، پس از آن که دو طوفان گرمسیری در سال 2011 وانواتو (Vanuata) را درنوردید، مرکز مشاوره زنان تانا (Tanna) افزایش 300 درصدی موارد جدید خشونت خانگی علیه زنان را گزارش کرد (OHCHR, 2011).
در جنوب صحرای آفریقا، فقدان پوشش درختی ناشی از جنگل زدایی مداوم، به این معنی است که حتی وقتی باران می آید و در زمین جاری می شود، خاک سطحی حاصلخیز را با خود می برد. در نتیجه، زنان و دخترانی که بیش از 70 درصد از جمع آوری آب را به عهده دارند، مجبورند برای به دست آوردن آن بیشتر و بیشتر سفر کنند. این سفر و مخاطرات آن، می تواند زمینه خشونت علیه زنان را فراهم نماید. سازمان ملل تخمین زده است که زنان در جنوب صحرای آفریقا روزانه 200 میلیون ساعت برای جمع آوری آب جهت مصارف غذایی و کشاورزی یا 40 میلیارد ساعت در سال صرف می کنند. جابجایی مردمان بومی در نتیجه تغییرات آب و هوایی و بلایای زیست محیطی نیز می تواند عواقب خشونت آمیزی برای زنان داشته باشد (UNICEF et al., May 2013, pp. 19-41). نابرابری های جنسیتی در بکارگیری و حقوق مرتبط با زمین و منابع طبیعی، از شرایط موجد خشونت مبتنی بر جنسیت بهشمار می روند (Castaneda Camey et al., 2020, p. 24). بر اساس تحقیقات و گزارش های گزارشگر ویژه سازمان ملل در مورد خشونت علیه زنان، علل و پیامدهای آن (UN Special Rapporteur on VAW, 2009: 13-15)، گزارشگر ویژه سازمان ملل در مورد حقوق مردمان بومی (UNIASGII, June 2014: 1) و شورای حقوق بشر (Human Rights Council, 6 August 2015: 6) سلب مالکیت اجباری از سرزمین های اجدادی می تواند منجر به خشونت علیه زنان و دختران بومی بهویژه از جمله خشونت جنسی و حتی قتل و ناپدید شدن گردد.
شاید گفته شود هیچ ارتباط مستقیمی بین محیط زیست و افزایش خشونت علیه زنان وجود ندارد. اما باید توجه داشت که عوامل و درگیری های خشونت آمیز و نابرابری های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی حاکم و آسیب پذیری بر اساس عواملی مانند جنسیت و قومیت و ماهیت استثماری و اساساً نابرابر منابع، درگیری ها بر سر این نابرابری ها را بیشتر می کند و بنابراین آسیب پذیری زنان در برابر خشونت را افزایش می دهد. به دیگر سخن، وضعیتها و ساختارهای نابرابر در بهره برداری از طبیعت، سایر وضعیت های نابرابر را هم تشدید خواهند نمود (Csevar, 2021: 4). درگیری ها بر سر محیط زیست و منابع طبیعی، اغلب منجر به افزایش فضای پرخطر برای زنان می شود. ناتوانی پرسنل امنیتی در حفاظت از منابع و افراد و اشخاص غیرنظامی نیز وضعیت را تشدید می کند. به عنوان مثال، درهفتم آوریل 2008، پلیس سه زن که در جنگل پس از ربوده شدن مورد تجاوز و شکنجه قرار گرفته بودند را نجات داد. لذا خشونت مرتبط با جنسیت یکی از آثار و عواقب درگیری ها بر سر منابع طبیعی و محیط زیست است (C. Perry et al., 2010: 127). در آفریقا، زنان همچنین از تاجران مهم منابع زیست محیطی در مناطق روستایی هستند. رقابت بر سر منابع و قیمت گذاری گاهی اوقات می تواند تضاد مبتنی بر جنسیت ایجاد کند. برای نمونه، ماهیت جنسیتی درگیری های شیلات گرمسیری، رقابت بر سر قیمت در غنا را نشان می دهد. بر این اساس، در حالی که ماهی گیران ادعا می کنند که تاجران زن قیمت عادلانه ای برای صید ارائه نکرده اند، زنان ادعا دارند که ماهیگیران در مورد ارزش صید غیرواقعی عمل می کنند (C. Perry et al., 2010: 129).
سازماندهی های نهادی زنان برای اعتراض به تخریب محیط زیست در آفریقا در همین راستا شکل گرفته است. جنبش کمربند سبز در کنیا یک سازمان معروف است که بهدست وانگاری مااتای برنده جایزه صلح نوبل سال 2004 تأسیس شد. این سازمان در سال 1977 تحت نظارت شورای ملی زنان در کنیا برپا گردید و زنان فقیر در کنیا را برای مبارزه با جنگل زدایی و تخریب محیط زیست سازماندهی می کند. نمونه دیگر، مورد جنبشهای مقاومت تحت رهبری زنان برای درختکاری تجاری در جنوب شرقی کامرون است. این مقاومت به این دلیل به وجود آمد که بیشتر هزینههای اجتماعی و زیست محیطی تجارت بینالمللی چوب بر جمعیت روستایی و به ویژه زنان در مناطق روستایی بار می شود که به منابع جنگلی برای تهیه نفت، دارو و سایر محصولات غیرچوبی متکی هستند (C. Perry et al., 2010: 132).
ویژگیهای منحصربهفرد زنان و زنانگی ایشان، نقش و توانمندیِ بالقوه متمایزی به آنها در پاسداری از محیط زیست بخشیده است و همین امر، رابطهای مستقیم و دوسویه را میان محیط زیست از یک سو و زن از سوی دیگر، ایجاد می کند. بر این پایه، زن از رهگذر جایگاه محوری خود در راهبری امور تربیتی فرزندان و خانواده و در نتیجه جامعه، هم نگاهبان ویژه محیط زیست و منابع طبیعی بهشمار می رود و هم زندگی و بود او با محیط زیست و منابع طبیعی پیوندی بس تنگاتنگ دارد. بر اساس همین تحلیل است که می توان به جرئت مدعی شد که هرگونه آسیب و تخریب محیط زیست و منابع طبیعی، به هر شکل و طریقی، چه از رهگذر بلایای طبیعی و چه در نتیجه بلایای انسانی همچون عفریته جنگ و مخاصمات مسلحانه، جایگاه و موقعیت زن در خانه، خانواده و جامعه را مخدوش می سازد و منزلت و حقوق انسانی او را به گونه ای منفی تحت الشعاع قرار می دهد. از پیامدهای منفی آسیب و تخریب طبیعی یا انسانی محیط زیست و منابع طبیعی برای زنان، بروز انواع خشونت ها علیه او هستند که به طور خلاصه میتوان از آن به خشونت اکولوژیک علیه زنان یاد کرد. گونهای از خشونتِ مبتنی بر جنسیت که به واسطۀ ماهیتِ به نسبت پنهان خود، کمتر توجهات را به خود جلب می کند و همین سرشتِ ناپیداست که بر مخاطرات آن می افزاید.
ولی این همه ماجرا و پایان آن نیست. همچنان که آسیب و تخریب محیط زیست می تواند زمینه ساز خشونت علیه زنان گردد، خشونت اکولوژیک علیه زنان نیز می تواند با از میدان به در بردن و از کار انداختن زنان به عنوان بازوان قدرتمند آفرینش در پاسداری از محیط زیست و منابع طبیعی، موجبات آسیب و تخریب جدی تر و بیشتر آن ها را فراهم آورد و موجب پدید آمدن چرخه ای مداوم گردد و زن و محیط زیست را همزمان در ورطه ای خطرناک افکند و آیندۀ جهان را با سیری قهقرایی روبه رو سازد. چرخه ای که از رهگذر ایراد خدشۀ جدی به دو نیازمندیِ گریزناپذیر و ناگسستنی نسل های آینده و جهان پیش رو، یعنی محیط زیست به عنوان بستر زیست و زندگی نوع بشر و دامن زن به عنوان نخستین و اصلی ترین جایگاه پرورش و آموزش فرزندان به سانِ سازندگانِ آینده جوامع، لطمه ای جبرانناپذیر به بار می آورد. خسرانی مضاعف که پیامدهای آن، دامنگیرِ نسل های کنونی و آینده جهان است و خواهد بود و در صورت عدم رویاروییِ سریع، منطقی و همهجانبه با آن، خواب خوشِ پیشرفت و توسعه پایدار را از دیده چشم بهراهانِ آنها خواهد ربود.
افزون بر این، نابرابری جنسیتی و تبعیض مبتنی بر جنسیت در ساختار جوامع، همه اجزاء و حوزههای گوناگون آنها را درگیر کرده است. در این زمینه، از جمله در بهرهمندی از محیط زیست و منابع طبیعی نیز شاهد این نابرابری ها و بیدادگری ها هستیم. از آنجایی که خشونت علیه زنان در کل ناشی از نابرابری میان زنان و مردان است و نظر به اینکه یکی از عوامل مهم بروز خشونت اکولوژیک علیه زنان نیز بیعدالتی زیست محیطی علیه بانوان به شمار می رود که خود ریشه در نابرابری ساختاری علیه زن در جوامع کنونی دارد، بی گمان یکی از راهکارهایِ گریزناپذیر و بی چون و چرایِ چیرگی بر این نوع خشونت را، همانا باید رفع و کاهشِ حداکثری این عامل زیربنایی در بروز خشونت علیه خانم ها دانست. تنها از این رهگذر است که در کنار تلاش همه سویه برای حراست از محیط زیست طبیعی به عنوان بستر زیست و زندگی نوع بشر، می توان به نقش آفرینیِ جدی زنان و دختران به مثابه پاسداران همیشگی طبیعت امیدوار بود.
فرجام سخن
تغییرات اقلیمی و تخریب محیط زیست، خشونت علیه زمین است که به نوبۀ خود می تواند موجب افزایش خشونت علیه زنان و دختران گردد. اسطورهها، بر خلاف افسانه ها که کمتر به واقعیت نزدیک اند، با اندکی بزرگ نمایی ریشه در واقعیات تاریخی جهان دارند و زن به عنوانِ نماد طبیعت در فلسفه و ایزدبانوی زمین در اسطوره شناسی، اسطوره ای است که می بایست جایگاه شایسته خود را در جامعه بهطور کل و در حوزه محیط زیست و مسائل زیست محیطی به طور خاص، بازیابد. پرورش نسل های مسئولیت پذیر و دوستدار محیط زیست، تنها در دامن مادرانی شدنی است که ارجمندی و منزلت آنها نخست به عنوان انسان و سپس به سان زن پاس داشته شود. بر پایۀ آن چه به کوتاهی گفته آمد، منطقِ نهفته در بایستگیِ پاسداری از محیط زیست و طبیعت برای پشتیبانی از زنان در برابر خشونت، تا اندازه ای روشن است. به خاطر اهمیت و بایستگی پرداختِ ویژه به مقولۀ دهشتناک و خانمان سوزِ خشونت اکولوژیک علیه زنان که از یک سو ارجمندی زن و جایگاه والای او را نشانه رفته و از سوی دیگر، آسیب و تخریبِ فزایندۀ محیط زیست و منابع طبیعی را از رهگذر حذف پاسدارانِ اصلی و مهم آن یعنی زنان به نظاره نشسته است، به نظر می رسد نهادهای رسمی سازمان ملل متحد و نیز دولت ها میبایست با وضع و توسعۀ قواعد متقن و نیز ایجاد سازِکارهای نظارتی جدی و کارآمد، زمینه توجه بازیگران بین المللی و منطقه ای را به ابعاد گوناگون و پیدا و پنهان این مسئله فراهم نمایند. در این میان، به هیچ روی نباید نقش سازمان های مردم نهادِ مرتبط با حقوق زنان از یکسو و پاسداری از محیط زیست از سوی دیگر را از یاد برد. هم افزاییِ همه سویه هر آن که می تواند در این زمینه نقشی مثبت ایفا کند، در شمار بایسته های حتمی است و ضرورتی بس مبرم دارد. اگرچه جهانی عاری از خشونت علیه زمین و زن، آرزویی دور و دراز می نماید، ولی همان گونه که آن سپیددلِ سپیدموی فرموده است: «بزرگ ترین رسالت جان های گرامی آن است که مردم را به فرارسیدن دورانی نوید دهند که در پناه کمال نفسانی و رشد عقلانی از گزند و ستیزه در امان باشند» (استاد محمدعلی موحد، حق و سوءاستفاده از آن، چ 1، 1397: 162).