پیشنشست اول همایش سالانه انجمن ایرانی مطالعات سازمان ملل متحد در ۲۲ آبان ۱۴۰۳ در میان استقبال پرشور دانشجویان و پژوهشگران حقوق و روابط بینالملل برگزار شد. در ابتدا خانم دکتر نسرین مصفا ،رییس انجمن، با دعوت مجری برنامه خانم نرگس رشیدی، عضو کمیته جوانان انجمن، در جایگاه قرار گرفتند و ضمن سلام و خیر مقدم به اساتید، سخنرانان و خانواده مرحوم دکتر باوند و سایر حضار مطالب مقدماتی و سین برنامه را بیان داشتند که شرح آن ذیل مقدمه خواهد آمد.
موضوع پنل اول این برنامه "پاسیاد دیپلمات و استاد برجسته حقوق و روابط بینالملل در ایام سالیاد شادروان دکتر داود هرمیداس باوند" بود که دکتر محمدرضا ضیایی بیگدلی، عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی و دکتر نسرین مصفا، عضو هیات علمی دانشگاه تهران ایراد سخن نمودند.
موضوع پنل دوم "قطعنامه تعریف تجاوز: میراث پنجاه ساله و چشماندازهای آینده" بود. در این پنل دکتر محمدجواد ظریف، عضو هیئت علمی دانشگاه تهران، دکتر حسین شریفی طرازکوهی، مدرس دانشگاه و دکتر علیرضا کاظمی ابدی، مدرس دانشگاه به ارائه مطالب خود پرداختند. دبیر این پنل نیز دکتر حسن سواری، عضو هیئت علمی دانشگاه تربیت مدرس بودند. در ادامه گزیده مطالب این پیشنشست تقدیم می گردد.
سخنان مقدماتی دکتر مصفا
ایشان با سلام و خیر مقدم به اساتید، حضار و خانواده دکتر باوند سخنان خود را آغاز نمودند و در ادامه فرمودند: "انجمن ایرانی مطالعات سازمان ملل متحد در سابقه کار خود برگزاری همایشهای سالانه را دارد. یکی دیگر از دغدغههای انجمن مناسبتها را گرامی داشته و به تناسب آن برنامههایی را برگزار کند. امسال پنجاهمین سالگرد تصویب قطعنامه تعریف تجاوز بود و با توجه به تحولات بینالمللی اخیر مناسب بود که به قطعنامه و پیشینه آن توجه شود. معمولا در راستای فعالیتهای علمی برای همایشهای علمی پیشنشست برگزار میشود. البته همایش امسال بطور کلی تقدیم به شادروان دکتر هرمیداس باوند است و مقرر شد اولین فعالیت علمی مرتبط با همایش را در سالیاد این استاد بزرگ، دیپلمات برجسته و انسان شریف و متخلق برگزار کنیم. انجمن انشاالله مقالات همایش را نیز تقدیم پیشگاه استاد خواهد کرد.
انجمن ایرانی مطالعات ملل متحد در طی سالیان سعی کرده است که در حد توان تکریم اصالت اخلاق و علم را داشته باشد. انجمن در عین ارج نهادن قدردانی از زحمات جوانان و اعضای هیئت علمی هیچگاه کسانی را که از روزهای اول در کنارش بودند و سنگبنای انجمن در کنار آنان بنا شد را فراموش نمیکند. استاد باوند از اولین روزهای انجمن در خدمتشان بودیم. عضو اولین هیئت مدیره انجمن بودند و در صحبتی که بعدا خواهم داشت به فعالیتهایی که در خدمتشان بودیم و ویژگیهایی که داشتند خواهم پرداخت."
در انتها دکتر مصفا از سخنرانان، خانه اندیشمندان علوم انسانی و پدر خانه، دکتر قاسمی، کمیته جوانان و همسر دکتر باوند تشکر کردند.
سخنرانی دکتر ظریف
دکتر محمدجواد ظریف ضمن عرض سلام و ادب و احترام سخنرانی خود را آغاز کردند و بعد به سابقه همکاری خود با مرحوم دکتر باوند پرداخته و سجایای اخلاقی ایشان را ستودند.
ایشان در ادامه فرمودند:
قطعنامه تعریف تجاوز ادامه و شروع یک روند است. روند ای که در دوران اخیر در قرن بیستم با توافق پاریس در سال ۱۹۲۸ شروع میشود و با منشور ملل متحد در سال ۱۹۴۵ ادامه پیدا میکند و در قطعنامه تعریف تجاوز یک مرحله دیگر را پشت سر میگذارد.
جنگ در قرن نوزدهم و در ابتدای قرن بیستم و حتی در میثاق جامعه ملل یکی از ابزارهای قدرت و یکی از لوازم حاکمیت شناخته میشد. در تعریف دولت و در تفاوت دولت حاکم و دولت تحتالحمایه دارای حاکمیت گفته میشد دولتی که توان شروع جنگ را داشته باشد. در کنوانسیونهای صلح لاهه سال ۱۸۹۹ و ۱۹۰۷ و پروتکل الحاقی آن برای ممنوعیت سلاحهای شیمیایی در سال ۱۹۲۵ تلاش برای زدودن ابعاد غیرانسانی جنگ بود اما جنگ مفروض بود. اما در ماده اول قرارداد پاریس ۱۹۲۸ )کلاگ-برایان یا برعکس( میگوید: ما استفاده از جنگ را بعنوان ابزار سیاست خارجی مردود میشماریم. حال این آرزوطلبی یک دسته از حقوق دانان خیال پرداز بود یا یک واقعیت بینالمللی نشانگر یک تحول در روابط بین الملل؟
اگر از نگاه واقعگرایی به حقوق بینالملل نگاه کنیم، حقوق بینالملل معمولا منعکس کننده واقعیات بین المللی است بیش از آن که منعکس کننده آمال و آرزوها باشد. واقعیت بینالمللی این بود که جنگ دیگر نمیتوانست ابزار سیاست خارجی باشد نه اینکه نمیخواستند. جنگ فایدهاش را به عنوان ابزار سیاست خارجی از دست داده بود و آن چه در سال ۱۹۲۸ مکتوب کردند در واقع منعکسکننده یک واقعیت بینالمللی بود که با شکلگیری مفهومی به اسم جنگ تمام عیار، دیگر نمیتوانست ابزاری برای پیشبرد اهداف سیاست خارجی باشد. درست است که دولتها به اشتباه هر موقع فکر کردند توان پیروزی سریع و کمهزینه را دارند جنگ را شروع کردند و هرچند باری هم که آموختند این روش غلط است باز هم دچار آن توهم شدند و بر اساس توهم جنگ را شروع کردند اما در ۱۰۰ سال گذشته جنگی را سراغ نداریم که دولتی که آن را شروع کرده و به اهدافش رسیده باشد. هر دولتی که جنگ را شروع کرده یا نابود شده یا لااقل به اهدافش نرسیده است. البته استثنائاتی مثل جنگ گرانادا یا پاناما وجود دارند که اتفاق نادری است اما در جنگ فالکلند یا جنگ دوم خلیج فارس یا جنگهای جهانی یا تهاجم عراق به کویت هیچکدام پیروز نشدند.
حمله عراق به کویت در شب عاشورای ما و آغاز تعطیلات تابستانی اروپا آغاز شد. صدام که تاکتیسین خوبی بود بر اساس محاسبات غلط فکر کرد که جهان از کنار این مساله عبور خواهد کرد. مخصوصا زمانی که خانم ایپریل گلسپیت سفیر آمریکا در عراق گفت: مشکلات شما با کویت به خودتان مربوط است و به ما مربوط نیست. آن جنگ به حکومت صدام پایان داد. جنگ یوگسلاوی و جنگ های دیگر نیز چنین است.
پس در ۱۹۲۸ بیان یک آرزو نبود، بلکه بیان واقعیت بود. امروز هم در جنگ غزه اسرائیل به اهدافش نخواهد رسید. ممکن است گفته شود جنگ را حماس شروع کرده است اما جنگ از زمان غصب سرزمینهای فلسطینی و بستن راهها به روی مردم غزه و نگهداری آنان در یک زندان بزرگ روباز شروع شد. ممکن است ادعا شود که حماس هم به اهدافش نرسید اما باید گفت که حماس چاره دیگری نداشت چون داشتند فلسطین را از صحنه روزگار محو میکردند.
پس از پایان جنگ سرد آمریکاییها تصور کردند که جنگ سرد را برده اند اما باید گفت این آمریکا نبود که جنگ سرد را برد بلکه این شوروی بود که جنگ سرد را باخت. جنگ آمریکا را به خاک سیاه نشانده بود. در پایان دهه ۶۰ و ابتدای دهه ۷۰ آمریکا در شرایطی بود که ناگزیر باید از جنگ فرار میکرد. پس از دو دهه کشورگشایی و حضور در صحنههای خارجی آمریکا با سه اقدام فرار خود را از جنگ نشان داد. این سه اقدام نزدیکی به چین، دتانت با شوروی و دکترین نیکسون )به این معنا که دیگر ما خودمان نمیرویم در ماورای بحار بجنگیم بلکه به دیگران این امکان را خواهیم داد که آنها بجنگند). این شرایط باعث شد شاه ورود کند و سیاست دو ستونی جانسون در خلیج فارس را تبدیل به یک سیاست تکستونی کند و ژاندارم منطقه شود. دوران افول آمریکا که از ابتدای دهه ۶۰ شروع شده بود و به جایی رسیده بود که تورم دو رقمی شده بود، منجر به این ۳ اقدام شد اما شوروی تجربه شکست خورده آمریکا را ادامه داد و میخ آخر به تابوت شوروی را حمله به افغانستان زد. آمریکاییها که درس خود را خوب یاد نگرفته بودند پس از فروپاشی شوروی خیال کردند میتوانند پیروزی خود را نهادینه کنند و جهان در حال گذار را به جهان تک قطبی تبدیل کنند. آمریکا از سال ۱۹۹۱ به استناد به دفاع مشروع جمعی بهانه ای پیدا کرد که به کویت حمله کند.
همانطور که گفتم خانم اپریل نقش تعیین کننده ای در حمله عراق به کویت داشت. ممکن آن را تئوری توطئه بدانید اما با دو نمونه دیگر خواهید که خیلی هم تئوری توطئه نیست. هنگامی که یوگسلاوی میخواست به کرواسی و بوسنی حمله کند سخنگوی وزارت خارجه آمریکا رسما اعلام کرد: "یوگسلاوی در حوزه منافع حیاتی آمریکا نیست." اما نهایتا اعضای یوگسلاوی را به یک کمپ نظامی در دیتون اوهایو برد و گفت تا توافق نکنید نمیتوانید بروید بیرون.
زمانی که روسیه نیروهایش رو پشت مرزهای اوکراین جمع کرد، سخنگوی شورای امنیت ملی کاخ سفید اعلام کرد: "ما در پاسخ حمله نظامی روسیه به اوکراین اقدام نظامی نخواهیم کرد."
بعد از حمله آمریکا به عراق، بوش پدر در سازمان ملل گفت: "ما نظم نوین بین المللی ایجاد کردیم." این جنگ نه جنگ نفت بود و نه آزادی کویت. جنگ سلطه و برقراری نظم نوین جهانی بود. بوش پسر نیز پس از حمله به عراق روی کشتی ایستاد و روی بنری نوشته شده بود "mission accomplished" :
در سال ۲۰۰۴ که توهم بودن برقراری نظم نوین از طریق جنگ آشکار شد، کنگره آمریکا گروهی را به نام گروه مطالعه عراق ایجاد کرد. در گزارش این گروه آمده است. روش جنگ برای مبارزه با تروریسم ناموفق بوده است.
به هر حال جنگ در جهان امروز پیروز ندارد. در جنگها یک طرف کمتر میبازد و یک طرف بیشتر که به اولی میگوییم پیروز جنگ که البته هیچگاه آغاز کننده آن نبوده است. پس این اشتباه را نکنید که بهترین دفاع حمله است. این حرف برای زمان جنگ محدود است زمانی که جنگها در میدان جنگ بود و نه در کوچه و خیابان و بازار. البته اگر به کشور ما تعرضی شود قطعا از خود دفاع خواهیم کرد اما جنگافروزی عاقبتی ندارد."
سخنرانی دکتر ضیایی بیگدلی
دکتر ضیایی بیگدلی سخنرانی خود را با عنوان "یادی از انسانی بس به یاد ماندنی " این گونه آغاز کردند:
"با سلام و درود بی پایان و خوش آمد گویی به حضار محترم که در این محفل سوگ و یادبود سالروز درگذشت استاد داود هرمیداس باوند، این انسان به یاد ماندنی، شرکت کرده اید تا یاد و خاطر عزیز از دست رفتهمان را گرامی دارید. من به عنوان یکی از دوستان و همکاران دانشگاهی بیش از سی ساله آن مرحوم مغفور، با گفتاری کوتاه دقایقی مصدع اوقات شریفتان میشوم تا بلکه با بیان مکنونات قلبی خود ارادت خود را نسبت به آن مرحوم و خانواده گرامیاش ابراز دارم. باشد که برگزاری چنین مراسمی توسط متولیان امر از جمله انجمن ایرانی مطالعات سازمان ملل متحد و خانه اندیشمندان علوم انسانی، همگان پی به مفهوم واقعی این بیت از غزل حافظ (علیه الرحمه( برند که فرمود:
"هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق ثبت است بر جریده عالم دوام ما"
بر ما سالی گذشت و بر زمین گردشی و بر روزگار حکایتی. سالی که دیگر استاد باوند، این اسطوره انسانیت، در میان ما نیست. چه می توان کرد جز اینکه صبر پیشه کرده و یادش را هماره گرامی داشت. در سالی که گذشت چه من و چه بسیاری از همکاران دانشگاهی در محافل آکادمیک و به مناسبت های گوناگون به نیکی یادش کردیم و نامش را گرامی داشتیم اما این مجلس، مجلس یادبود یکمین سالگرد درگذشت استاد باوند است و به این مناسبت لازم می داند به چند صفت بارز آن مرحوم که شخصیت چند بعدی وی را متجلی می ساخت، اشاره ای داشته باشم. ادب پیشه داشت. ادب می آموخت و هرگز ندیده و نشنیده بودم که کمترین اسائه ادبی به کسی روا میداشت.
وی در واقع از طریق هستی انسان بودن را مرام خود ساخته بود. به ایرانی بودن خود مباهات میکرد و فخر میفروخت. نکتهسنج و دانا بود اما هیچگاه به دانش خود که تا حدود زیادی جامعیت داشت افتخار نمیکرد و به دیگران فخر نمیفروخت. به دانش دیگران حسد نمیورزید و انتقادپذیر بود اما در نقد دیگران بسیار محتاط بود تا نکناد که موجب رنجش خاطری شود. لبخند همیشه همراه با محبتش زینتبخش محفل حضورش بود و گرمابخش یاران همدل و همسویش. وی به راستی میهنپرست و ناسیونالیست بود. تا حدی که نه راه افراط می پیمود و نه راه تفریط پیش میگرفت. اصالت خانوادگیاش موجب نمیشد تا به این رابطه خویشاوندی بر خود ببالد و خود را در صدر بداند.
بارها گفته ام و بار دگر می گویم که سعادت آشنایی و سپس دوستی من به سالهای قبل از ۷۰ در دانشگاه امام صادق بر میگردد. سالهایی که من نیز در آن دانشگاه در کنار استاد تدریس دروسی را بر عهده داشتم. این ارتباط دانشگاهی و دوستی تا بدان جا ادامه داشت که در سال ۱۳۷۱ به خود اجازه دادم به عنوان مدیر گروه از استاد دعوت به همکاری در تدریس در دوره کارشناسی ارشد حقوق بین الملل دانشگاه علامه طباطبایی کنم و خوشبختانه استاد نیز با روی گشاده پذیرا شدند. این همکاری و به بالمآل این دوستی هماره ادامه داشت تا آنجا که تدریس برخی از دروس دکتری حقوق بین الملل را در دانشگاه علامه طباطبایی مشترکا بر عهده داشتیم و چه بسیار از محضر پر فیضش آموختم و برخی از دروس را منفردا بر عهده داشتند.
در هر حال چه میتوان کرد. مشیت الهی بر آن تعلق گرفت که در سال گذشته و در همین ایام انسانی با سجایای والای علمی و اخلاقی و اجتماعی و با توشه ای از بار خدمتگزاری به ایران و ایرانی، مخصوصا به جوانان این مرز و بوم، رخت از این جهان فانی بربندد و ما را در حسرت هجران خود واگذارد. باشد که با برگزاری این گونه نشستها در یادبود انسانهای والایی چون استاد باوند که اکنون متاسفانه در میان ما نیستند لختی ما را به خود آورد و امید آن داشته باشیم که راه آن بزرگان را پی گیریم. این رویداد تلخ و جانکاه در واقع بارزترین فلسفه آفرینش در فراخنای بیکران هستی و یگانه راز جاودانی اوست که ما آگاهی چندانی از آن نداریم. درست است و میدانم و میدانید که عمر جاودانه افسانه ای بیش نیست و مرگ به رغم دهشتانگیز بودن ظاهریاش موهبتی الهی است که اگر جز این بود اصحاب کهف پس از بیداری از خواب ملکوتی و بس گران از خداوند طلب مرگ نمیکردند و خداوند نیز خواست آنان را اجابت کرد و بلافاصله به دیار باقی شتافتند.
در رابطه میان مرگ و زندگی برخی معتقدند که مرگ بخشی از زندگی است و برخی دیگر را اعتقاد بر آن است که مرگ پایان زندگی میباشد. در هر حال اگر اعتقاد به دنیایی دیگر داشته باشیم یقینا مرگ پایان زندگی نیست. چرا که انسان با مرگ از این جهان به جهانی دیگر سفر میکند اما هماره روح او مخصوصا روح انسانهای شریفی چون استاد باوند در محافل خاص و دوستانه ای چون این محفل انس حضور دارد و ناظر است.
چه زیبا گفته اند:
"خوبان همیشه خوبند. چه در قید حیات باشند و چه رها شده از حیات. مگر میتوان خوبی ها را فراموش کرد. مگر می توان لختی از یاد و خاطرات خوش بودن با آنان را از اذهان زدود. خوبان همیشه خوبند چه در کنار ما باشند و چه در جهانی دیگر. چه میتوان کرد گذر زمان هیچگاه متوقف نمی ماند و همه ما چون گذشتگان روزی آمدیم و روزی یا بهتر بگویم لختی و لحظهای و آنی زنده هستیم و زندگی می کنیم و سپس هر یک به بهانهای رخت از این عالم خاکی بر میبندیم و به سرای باقی می شتابیم."
پس به قول مرحوم علی شریعتی:
"زندگی را به بیداری بگذرانیم چرا که سالها به اجبار خواهیم خفت."
سخنان خود را با قطعه شعر کوتاه و مناسب و مختلطی از سهراب سپهری و مهدی سهیلی به پایان میرسانم:
"زندگی دفتری از خاطره هاست
خاطراتی که ز تلخی رگ جان میگسلد
خاطراتی شیرین
یک نفر در دل شب
یک نفر در دل خاک
یک نفر همدم خوشبختی هاست
ما همه هم سفریم
چشم تا باز کنیم
عمرمان می گذرد
ما همه همسفر و رهگذریم
همه از سوی خدا آمدهایم
باز هم رهسپر کوی خداییم همه
چشم تا باز کنیم
عمرمان میگذرد
آنچه باقی است فقط خوبی هاست"
سخنرانی دکتر مصفا
دکتر مصفا سخنرانی خود را به دو موضوع "نقش استاد باوند در ارتباط با مطالعات ملل متحد در ایران" و "نقش استاد در انجمن ایرانی مطالعات سازمان ملل متحد" تقسیم نمودند.
از نظر ایشان بیش از یک دهه تجربه استاد باوند در ملل متحد باعث شده بود ایشان یک دیپلمات برجسته باشند و به علاوه ایشان استاد نیز بودند.
ایشان در خصوص موضوع اول فرمودند: "استاد باوند در شرایط خوبی کار خود را در ملل متحد آغاز کردند. در دهه ۶۰ تعداد کشورهای عضو ملل متحد زیاد شده بود و موضوعات مختلفی در دستور کار ملل متحد قرار گرفته بود. حضور دکتر باوند در اسناد و مدارک ملل متحد مانند کمیته تعریف تجاوز، کمیسیون فضای ماورای جو، تدوین اعلامیه روابط دوستانه بین ملتها و کمیته کنوانسیون منع گروگانگیری محسوس است. یکی از ایدههای ما در انجمن این است که نقش ایران در تاریخ فکری ملل متحد را گردآوری کنیم و یکی از کسانی که contribution خیلی زیادی به تاریخ فکری ایران در ملل متحد داشتند، استاد باوند بودند که به عنوان یک ایرانی باعث افتخار است."
در قسمت بعد دکتر مصفا به نقش استاد باوند در انجمن پرداختند و گفتند:
“در سالهای ابتدایی فعالیت انجمن ما در جستجوی مشروعیت بودیم و کارهای ما نیاز به حمایت و جلسه داشت و دکتر باوند عضو اولین دوره هیئت مدیره انجمن بودند و حمایتهایی کردند که هرگز آنها را فراموش نمیکنیم.
استاد باوند در اولین نشست انجمن در تاریخ ۱۸ اسفند ۱۳۸۱ اولین سخنرانی را در موضوع "حقوق دیپلماتیک و کنسولی" در باشگاه دانشگاه تهران انجام دادند که موجب افتخار انجمن است. هنگامی که انجمن قصد انجام کار سختی یا طرح عنوان جدیدی داشت نگاهها به دکتر باوند بود. انجمن همواره سعی کرده است تا موضوعات جدید را در دستور کار خود قرار دهد .در سال ۱۳۸۵ متعاقب تصمیمی که مجمع عمومی ملل متحد در مورد تشکیل یک سری نهادهای جدید گرفته بود، انجمن میزگردی تشکیل داد که استاد باوند درباره شورای حقوق بشر و انتقاداتی که به کمیسیون حقوق بشر میشد صحبت کردند. در دهه ۸۰ برخلاف امروزه موضوع تغییرات اقلیمی هنوز در دستور کار بینالمللی نبود اما در میزگردی که در سال ۱۳۸۶ برگزار شد استاد باوند محور اصلی بود و از بیانات ایشان استفاده کردیم.
با توجه به تلاشهای استاد باوند و نقش موثر برای تصویب کنوانسیون ۱۹۸۲ حقوق دریاها در همایش سال ۱۳۹۲ انجمن با موضوع حقوق دریاها از استاد باوند دعوت شد تا به عنوان یکی از سخنرانان اصلی در یکی از پنلها شرکت نمایند. یکی دیگر از عکسهای بهجا مانده از ایشان در همایش سالیانه انجمن درباره کنوانسیون فساد است. استاد در همایش سال ۱۳۸۴ رابطه ایران و شورای امنیت را در موضوعات مختلف تبیین کردند. در مقالهای که استاد در این همایش ارائه نمودند متنی مربوط به تجاوز اول عراق در دهه ۷۰ میلادی وجود دارد که آن را قرائت میکنم: "حقیقت این بود که عراقیها حمله کرده بودند به چند پاسگاه مرزی ایران و بعد به عنوان مظلوم به شورای امنیت نیز شکایت کرده بودند. شورا تاریخی را مشخص کرده بود برای رسیدگی به موضوع. شاه هم عصبانی شده بود و ابتدا گفته بود ما اصلا شرکت نخواهیم کرد. در همان تاریخ من از ماموریت به تهران آمده بودم و در ملاقات با یکی از مقامات وزارت خارجه در اشاره به این موضوع بیان داشتم که عدم شرکت ما در این رسیدگی در واقع صحه گذاشتن بر ادعای عراق محسوب میگردد و بهتر است تقاضای تشکیل کمیسیون حقیقتیاب نماییم که در همان جلسه متنی تهیه شد و ابتدا گفته شد شاه موافقت نکرده و بعد اعلام شد تجدیدنظر شده و در شورای امنیت شرکت خواهیم کرد و تقاضای تشکیل کمیسیون حقیقتیاب کردیم. معمولا نیز هیاتهایی که از سوی سازمان ملل متحد روانه کشورها میشوند طوری اظهارنظر میکنند که سیاه و سفید نباشد و اصولا این سنت سازمان است. در مورد هیات سازمان ملل نیز موضوع دارای ریشه تاریخی است در آن کمیسیون حقیقتیاب تصویب شد و بعد در آنجا علائم و قرائن بر این است که عراق تجاوز کرده و ابن منتهی شد به قرارداد ۱۹۷۵ ایران و عراق در یک سال بعد از آن."
جلسه دیگری که ما در خدمت استاد باوند بودیم در سال ۱۳۹۶ بود که هیاتی آلمانی به ایران آمد و وزارت امور خارجه خواست تا این هیات جلسهای با انجمن داشته باشد. استاد در این جلسه بدون نگاه به کاغذ یک ساعت به زبان انگلیسی صحبت کرده و آن هیات از کار استاد با این سطح تسلط علمی و زبانی متعجب شده بودند.
جلسه دیگری که ما داشتیم درباره مفهوم کودتا بود که خدمت دکتر عبدالهی نیز بودیم و موضوع سیاسی-حقوقی بود. ایشان در این جلسه با مثالهای تاریخی مفهوم کودتا را تبیین نمودند. آخرین تجربه ما با استاد به مناسبت پنجاهمین سالگرد تصویب اعلامیه روابط دوستانه بین دولتها بود که در آن فضای کرونا زده با خانم دکتر سمیرا جلسهای مجازی در انجمن برگزار کردیم. در آن جلسه دکتر ضیایی بیگدلی و دکتر محبی نیز تشریف داشتند. مضامین سخنرانی استاد در نشست پنجاهمین سالگرد تصویب اعلامیه جلوه دیگری از تعهد مادامالعمر ایشان به انتخاب دیپلماسی به عنوان یک راهکار برای ترویج همزیستی مسالمتآمیز بین ملتها بود و سخنان زندهیاد باوند ضمن تاکید بر چنین تعهدی، تحولات روابط جهانی بعد از جنگهای جهانی را در بستر پویایی دنیای پسااستعماری در حال تغییر تحلیل میکردند.
استاد کلیدواژهای داشتند به نام "اصول مترقی منشور ملل متحد" و "تفسیر مترقیانه از منشور ملل متحد" که بسیار به آن میپرداختند.
انجمن سعی کرده تا کسانی که روی در نقاب خاک نهادهاند به نسل جدید بشناساند و در این راستا مجموعه مقالاتی که در همایش دی ماه ارائه خواهد شد به روح استاد تقدیم میشود.”
سخنرانی دکتر شریفی طرازکوهی
دکتر شریفی طرازکوهی در ابتدای سخنان خود پس بیان خاطراتی کوتاه از استاد باوند سخنرانی خود را در موضوع "واکاوی ممنوعیت تجاوز در گستره هنجارهای حقوقی و آموزههای بین المللی" آغاز کردند:
"در مقابل مکتب واقعگرایی که حضار محترم نسبت به آن آشنایی دارند، مکتب آرمانگرایانه قرار دارد که هر کدام مولفههای مختص خود را دارند. به نظر میرسد نگاه تاریخی منجر به محدودیت در توسل به زور که مرجعیت قطعنامه ۳۳۱۴ را به ما القا میکند گویا یک نگاه انتقادی به رویکرد واقعگرایانه است که ابزار جنگ را در روابط بینالمللی طبیعی میداند. در نگاه آرمانگرایانه مولفههایی وجود دارد که ضد جنگ است در حالی که در نگاه واقعگرایانه حداکثر به موازنه قوا میرسیم که بتواند مانع جنگ شود.
طبیعی دانستن جنگ امری است که از گذشته شروع شده است اما جامعه بینالمللی بنا بر اقتضائات دولتها نمیتواند جنگ را متوقف کند بلکه باید خود را آماده جنگهای خطرناکتر کند. جامعه بینالمللی در نیمه دوم قرن ۱۹ به استقبال ممنوعیت نرفت و سعی در محدود کردن آثار آن داشت. یعنی حق در جنگ بیشتر مورد توجه قرار گرفت تا حق بر جنگ اولین کنوانسیونی که با توسل به زور میخواهد جدی برخورد کند کنوانسیون ۱۸۹۹ لاهه است که حل و فصل اختلافات را بدیل توسل به زور میداند. جنگ جهانی اول نشان داد که دولتها اقبالی به این روش نداشتند. اولین سندی که به ممنوعیت توسل به زور میپردازد میثاق جامعه ملل است که به گونهای به آن می پردازد که گویی فلسفه جامعه ملل مقابله با توسل به زور است و حتی در ماده ۸ به خلع سلاح هم میرسد. اما در ماده ۱۲ میگوید پس از گذشت ۳ ماه از به نتیجه نرسیدن مکانیسمهای پیشبینی شده توسل به زور مجاز است. این ناشی از منطق واقعگرایی است. بعد به میثاق برایان-کلاگ ۱۹۲۸ میرسیم که جنگ به عنوان ابزار سیاست خارجی محکوم میشود نه ممنوع اما پس از آن باز هم جنگ رخ می دهد. در زمان جنگ جهانی دوم سازمان ملل تشکیل میشود و دستاورد فوقالعاده ای به نام ممنوعیت جنگ دارد. برای آن ساختاری در نظر گرفته میشود که متاسفانه بر اساس سلسله مراتب قدرت است. از همین رو باز هم جنگ رخ داد
. با عذرخواهی از طرفداران قطعنامه اتحاد برای صلح باید گفت که شورای امنیت که ناتوان بود امر را نیابت به نهادی ناتوانتر از خود داده و هیچ اثری نداشت. همزمان با تشکیل سازمان ملل متحد ما شاهد ۲ اتفاق مهم هستیم. یکی تشکیل دادگاه نورمبرگ است. در این دادگاه به طور غیر منتظرهای جنایت علیه صلح شناسایی میشود و تعریفی ارائه داد که نقطه عطفی است. البته این تعریف با فرد کار دارد. قطعنامه ۹۵/۱ مجمع عمومی این اساسنامه را مورد تایید قرار میدهد. در آن قطعنامه آمده است که دولتها این اساسنامه را در دستور کار سیاست کیفری بینالمللی خود قرار میدهند. البته دولتها این قطعنامه را پذیرفتند اما در قوانین ملی خود نیاوردند. متاسفانه دادگاههای کیفری زمانی مورد توجه قرار گرفت که جنایتهای متعددی صورت گرفت و جامعه بینالمللی به فکر جبران مافات افتاد
. نقطه دوم تشکیل کمیسیون حقوق بینالملل است که کار خود را ۱۹۴۹ آغاز کرد. از اولین دستور کارهای آن مسئولیت بینالمللی بود که اولین عامل مسئولیت را تجاوز دانسته است اما تشخیص تجاوز به اراده دولتها بستگی دارد و صلاحیت مربوط به شورای امنیت است. (ماده ۲۴ منشور) فلذا آن را احاله به مجمع میدهند که مجمع نیز یک کمیته تعریف تجاوز در ۱۹۵۴ ایجاد میکند و ۲۰ سال بعد قطعنامه تعریف تجاوز تصویب میشود. این قطعنامه جنبه اعلامی دارد اما دولتها اگر بخواهند اجرا میکنند و اگر نخواهند اجرا نمیکنند. یعنی در روی کاغذ گفتمان هنجاری آرمانگرایی جایگاه دارد اما در عمل گفتمان واقعگرایی خود را القا میکند. قطعنامه مهمی است اما آنهایی که باید به قطعنامه توجه کنند، توجه نمیکنند. شورای امنیت احساس میکند اگر به قطعنامه مجمع توجه کند جایگاه مجمع را بالا برده و جایگاه خود را پایین میآورد. مجموعهای از عوامل در تقویت مکتب هنجاری یا مکتب کانتی حقوق بینالملل تاثیرگذار بوده است. پس از پایان جنگ سرد مسئولیت حمایت و تغییر ساختار شورای امنیت مطرح شده که البته مورد اخیر به دلیل وجود ماده ۱۰۸ منشور که بدترین ماده آن است، محقق نشده است.
قطعنامه تعریف تجاوز به رغم توصیه ماده ۵ آن مورد توجه قرار نگرفته است اما میتوانیم با توجه به رخدادهای اخیر میتوان به تحولات آینده دل خوش کرد. دیوان بینالمللی کیفری نیز تحت تاثیر وقایع دهه ۹۰ به وجود آمد اما تعریف آن تحت تاثیر واقعگرایی موکول به اصلاحات کنفرانس بازنگری شد. تعریفی که در کامپالا ارائه شد تقریبا مشابه با تعریف نورمبرگ است.
سخنرانی دکتر کاظمی ابدی
دکتر علیرضا کاظمی ابدی در ابتدای سخنان خود به بیان صفات و خاطرات خود در معیت مرحوم استاد باوند در جلسات اداره حقوقی وزارت خارجه پرداختند و تواضع و ایراندوستی ایشان را ستودند.
ایشان در ادامه فرمودند: "قطعنامه ۳۳۱۴ فرصتی برای جهان سوم بود تا یک سری مطالب را بیان کند. صحبتی که من میخواهم داشته باشم مبتنی بر متن است زیرا در نهایت چیزی که میماند همین متن است. جناب آقای دکتر بقایی در متن این قطعنامه تاثیر زیادی داشتند و یک سری عبارات و بندها مال ایشان است و با وجود نقدهایی که صورت میگیرد، اگر دکتر بقایی نبود حتی این هم نبود.
به هر حال قطعنامه آمده بود تا رفتار عملی شورای امنیت را اصلاح کند که تردید دارم که موفق شده باشد اما میراث بزرگی دارد. آن میراث این است که در ماده ۸ مکرر تعریف تجاوز به عنوان تعریف جنایت تجاوز آمده است. نکته دوم این است که این تعریف از حقوق نرم به حقوق سخت آمده است.
من میخواهم سخنان خود را به ۳ بخش تقسیم کنم که یکی تعریف جنایت تجاوز است. یکی عناصر تشکیلدهنده و دیگری شرایط حاکم بر اعمال صلاحیت است.
میگویند حقوق بینالملل در دورترین نقطه حقوق قرار گرفتهاست. حال میتوان گفت حقوق کیفری بینالمللی و حقوق مخاصمات بینالمللی در دورترین نقطه حقوق بینالملل و تجاوز هم در دورترین حقوق بینالملل کیفری قرار گرفته است.
در این دورترین نقطه گویی سیاست و حقوق به هم رسیده اما در واقع این دو خط موازیاند و به هم نرسیدهاند. این مساله در تعریف و عناصر و اجرا دیده میشود. حقوق کیفری بینالمللی آمیختهای از واقعگرایی و جستجو برای عدالت است. متون محصول مذاکرات است و ضرورتا ایدهآل نیست و بسیار با آن فاصله دارد. در متون جدید سعی میشود تا از عباراتی که سابقا مورد توافق گرفته (agreed language) استفاده شود. در ماده ۸ مکرر اساسنامه رم جنایت تجاوز در ۳ لایه تعریف شده است. در بند ۱ ماده تعریفی generic ارائه میدهد. عباراتی که به کار رفته فعل و ترک فعلهایی است که میتواند تجاوز باشد. بخش دوم دو پاراگراف دارد که در قسمت دوم آن تعریفی generic دارد که در ضمیمه قطعنامه تعریف تجاوز هم آمده است و مابقی برگرفته از ماده ۳ قطعنامه است. ماده ۶ اساسنامه از نورمبرگ آمده است و پاراگراف اول آن بازنویسی ماده ۶ منشور نورمبرگ است که جنایت علیه صلح را بیان کرده است. تفاوت آن غیر از قسمت دوم آن، قبایی بود که بر تن دول محور میدوختند. فلذا ماده ۶ مربوط به آنان بوده است نه همه کشورها. در بند ۱ ماده ۸ که میخواهد تعریفی generic ارائه دهد، دولتها تا میتوانند پیچش را سفت میکنند چون نگرانند که روزی خودشان در مظان اتهام قرار گیرند. در این بند از عبارات character, gravity و scale استفاده شده که با ماده ۶ متفاوت است. این معیارها subjective هستند و دادگاه بعدا میتواند آنها را احراز نکند. مساله دیگر انحصار مسئولیت به کسانی است که کنترل موثر دارند که آستانه را بالا میبرد و با ماده ۶ متفاوت است. رسیدگیهایی که در نورمبرگ و بعد از آن صورت گرفته افراد درجه دو محکوم شدهاند اما در حال حاضر افراد درجه دو که اثبات کنند کنترل موثر نداشتهاند مسئولیت ندارند. عناصری مثل planning, preparation و سایر موارد تعریف نشدهاند و صرفا رویه قضایی نورمبرگ و توکیو موجود است. آلمان در ۱۹۴۱ به آمریکا اعلان جنگ داد اما درگیری میان این دو در ۱۹۴۴ رخ داد. حال با معیار scale و gravity که گذاشته شده دیگر اقدام آلمان جنایت تجاوز نیست چون با هم درگیر نشدهاند.
در مورد تجاوز مصادیقی ذکر شده که در مورد تمثیلی یا حصری بودن آنان اختلاف است که به نظر میرسد در کنار این مصادیق بتوان با توجه به تعریف generic با پیشرفتهای علمی مصادیق دیگری از تجاوز مانند حملات سایبری و حمله به تاسیسات ماورای جو شناسایی نمود.
همانطور که در ماده ۹ اساسنامه رم آمده است هیچ جرمی بدون رکن مادی و معنوی ارتکاب نمییابد. در اساسنامه هیچ تعریفی از عنصر مادی ارائه نشده اما عنصر معنوی در ماده ۳۰ با چند المان بیان شده است که میتوان به conduct ، consequences و circumstances اشاره کرد. این ماده از منظر حقوق کیفری بینالمللی بسیار اهمیت دارد زیرا اولین مادهای است که در یک سند بینالمللی عنصر ذهنی را تعریف کرده است. آستانه تعریف جنایت تجاوز به قدری بالاست که اگر دیوان کیفری بینالمللی روزی بخواهد به آن رسیدگی کند با دشواریهای زیادی مواجه خواهد شد.
مطلبی که به عنوان جمعبندی بخواهم عرض کنم این است که قطعنامه ۳۳۱۴ و اساسنامه رم گام بلندی در حقوق بینالملل و حقوق کیفری بینالمللی و حرکتی در راستای صلح و امنیت بینالمللی بوده است زیرا تجاوز مادر جنایتهاست و سایر جنایات در زمان جنگ رخ میدهد.
دیوان برای رسیدگی به این جنایت در آینده با دشواری روبرو خواهد بود و گریزی از مراجعه به رویه نورمبرگ و توکیو نخواهد داشت.
این وزن حقوقی که قطعنامه ۳۳۱۴ دارد مرهون زحمات دکتر باوند و همنسلان ایشان است.