هادی دادمهر-مدرس دانشگاه و پژوهشگر دوره دکتری حقوق بین الملل دانشگاه شهید بهشتی

پروفسور هارولد کوه (Harold Koh) از اساتید پیشتاز حقوق بین الملل در دانشگاه یِل ایالات متحده، در دوره آموزشی لاهه که یک ماه قبل منتشر گردید، مروری بر مکاتب امریکایی حقوق بین الملل نموده است. وی مکاتب حاکم در فضای آکادمیک آمریکا را به پنج مکتب شاخص تقسیم می کند: مکتب شیکاگو (اریک پوزنر و جک گلداسمیت)، مکتب پرینستون (ماری اسلاتر)، مکتب نیویورک (بندیکت کینگزبری و ریچارد استوارت)، مکتب نیوهیون (مایرز مک دوگال، هارولد لاسول و مایکل ریسمن) و نهایتاً نحله ای که جریان جدید حقوق بین الملل نامیده می شود و مشخصاً در برگیرنده آراء نویسندگان انتقادی مانند مارتی کاسکنیمی، دیوید کندی، بی. اس. چمنی، هیلاری چارلزورث و ... است.

کوه در این نوشتار تلاش می کند نشان بدهد که عمده این جریان های دانشگاهی، مواضع انفعالی در قبال حقوق بین الملل دارند: مکتب شیکاگو بر نقش نظریه های اقتصادی و تئوری های انتخاب عقلائی بر حقوق بین الملل تأکید دارد؛ مکتب پرینستون بر اهمیت نقش سیاست و روابط بین الملل در دنیای حقوق بین الملل اصرار می ورزد؛ در مکتب نیویورک با تمرکز بر حقوق اداری بین الملل به بیان آثار بوروکراسی اداری بر حقوق بین الملل پرداخته می شود؛ و نهایتاً جریان های انتقادی نقش ایدئولوژی را در حقوق بین الملل برجسته می کنند. هارولد کوه بر آن است که نیوهیون تنها مکتب آمریکایی است که حقوق بین الملل را در مرکز اثرگذاری بر جریانات بین المللی (و نه اثرپذیری) قرار می دهد و ظرفیت حقوق را در تغییر دادن رفتارها در صحنه بین المللی پر رنگ می کند. وی با ارجاع به آثار متعددی که تحت تأثیر این مکتب در فیلدهای مختلف حقوقی (مانند حقوق بشر، حقوق بشردوستانه، حقوق پناهجویان، حقوق امنیت بین الملل و حقوق محیط زیست) و فیلدهای میان رشته ای (مانند حقوق و روابط بین الملل، حقوق و فرهنگ، حقوق و اقتصاد، حقوق و مردم شناسی، حقوق و تاریخ) صورت پذیرفته است، مدعی است جریان اصلی حاکم بر ادبیات دانشگاهی ایالات متحده جریان «نیوهیون جدید» است که از ابتدای قرن بیستم در ایالات متحده احیاء گردیده است (اینجا، صص. ۲۹ و ۳۰).

نوشتار پیش رو نه با هدف تبیین مکتب نیوهیون (که قفسه ها کتاب راجع به آن نوشته شده است)، بلکه با هدف نقد رویکرد انکارگونه برخی محافل دانشگاهی ایران به این مکتب نگاشته می شود. پیش از این باید اشاره نمود که نیوهیون انشعابات متعدد دارد و در طول سالیانی که در حقوق بین الملل مطرح بوده است بسیاری از دانشمندان طراز اول این رشته تحت تأثیر آموزه های آن قرار گرفته اند. بنابراین لزوماً  نباید مکتب نیوهیون را محدود و محصور در جغرافیای دانشگاه یِل و منطقه نیوهیون دانست. برای اثبات این مدعا می توان از دو تن از سرشناس ترین دانشمندان ابتدایی مکتب یِل در امریکا یعنی اسکار شکتر Oscar Schachter (که در ایران شاختر نامیده شده و به دلیل تدریس در دانشگاه کلمبیا گاه منتسب به مکتبی به نام کلمبیا می شود) و ریچارد فالک Richard Falk  از اساتید پرینستون نام برد (اینجا). دانشمندان مذکور متعاقب اتفاقات جنگ ویتنام و عمدتاً به این دلیل که مکتب نیوهیون را توجیه گر سیاست های مداخله جویانه ایالات متحده می دیدند، از آن فاصله گرفتند و در ادامه به نقد جدی آثار این جریان فکری در توجیه سیاست خارجی امریکا پرداختند. شکتر در آخرین کتاب آنتونیو کاسسه با عنوان پنج استاد حقوق بین الملل که مشتمل بر مصاحبه های طولانی ۱۰۰ صفحه ای با اساتید برجسته این رشته است، ضمن تأیید همکاری۱۶ ساله خود با مک دوگال و لاسول در جهت عملیاتی کردن آموزه های نیوهیون (که از ۱۹۵۵ تا ۱۹۷۰ ادامه یافت)، از اهمیت این رهیافت در افسون زدایی کردن از پروسه های تصمیم گیری در حقوق بین الملل سخن می گوید. (اینجا، صص ۲۳۳-۲۳۵).

کوه همچنین در دوره آموزشی لاهه که بدان اشاره شد، با طرح نام قاضی روزلان هیگینز از اساتید سابق دانشگاه لندن و با ارجاع دادن به اثر معروف وی به نام مشکلات و پروسه ها نشان می دهد که دامنه اثرپذیری از رهیافت پروسه محور نیوهیون محدود به مرزهای امریکا نمانده است و در اروپا نیز طرفداران صاحب نام پیدا کرده است.(اینجا، ص ۲۰). این امر پیش از این توسط استاد پرآوازه حقوق بین الملل رابرت جنینگزSir Robert Jennings  نیز مورد تأیید قرار گرفته است. جنینگز با نام بردن از قاضی هیگینز به عنوان یکی از دانشجویان برجسته خود، به تصریح بیان می دارد که هیگینز در طرز تفکر «به شدت» تحت تاثیر مکتب مک دوگال قرار دارد (اینجا، ص ۱۶۴) . در همین ارتباط نکته بسیار قابل تأمل، روایتی است که مایکل ریسمن در مقاله نظریه ای درباره حقوق از اقبال دانشجویان آسیایی به مکتب نیوهیون ارائه می دهد. وی با بیان روایتی از یکی از جلسات آموزشی مک دوگال و لاسول، از اعتراض شدید دانشجویان غیرامریکایی به کسانی سخن می گوید که مدعی هستند ارزش های نیوهیون و مشخصاً ارزش «کرامت انسانی»، ارزش امریکایی هستند! بنابراین بسیاری از پژوهشگران آسیایی با تأکید بر پشتوانه تاریخی تمدن خود، عبارت «ارزش های نیوهیون ارزش های غربی هستند» را بیش از اینکه نقدی بر جریان نیوهیون بدانند توهین به تمدن خود تلقی می کنند.

صرف نظر از اینکه دیدگاه هارولد کوه و جریان «نیوهیون جدید» تا چه میزان قابل دفاع است (نگاه کنید به مجموعه مقالات اختصاصی ژورنال یِل در اینجا)، نکته قابل تأمل وجود جریانی در بخشی از جامعه دانشگاهی حقوق بین الملل ایران است که اندیشه های نیوهیونی را اصولاً خارج از دایره حقوق بین الملل تلقی کرده و در پارادایم فکری خود اعتبار چندانی برای پژوهش های مبتنی بر این مکتب فکری قائل نمی باشند. دانشجویان تربیت یافته در بستر فکری اساتید این جریان سنتی باید بیاموزند که حقوق بین الملل اصولاً مجموعه ای از قواعد ایجاد شده توسط دولت هاست و در این میان وظیفه دانشجو متمرکز شدن بر تفسیر اسناد لازم الاجرای موجود است. بدین ترتیب تحقیقات حقوقی استاندارد در ایران باید با رفرنس دادن به مواد کنوانسیون های بین المللی، آراء مراجع حل اختلاف و از جمله دیوان بین المللی دادگستری و رویه دولت ها و سازمان های بین المللی شروع شود و با عبارت بندی معروف «به نظر می رسد که بتوان نتیجه گرفت...» پایان بیابد. در این الگوی تحقیقاتی البته گردش به چپ محقق آزاد است! در این معنی همان اندازه که اقبال دانشجو به مکتب پرینستون و یل برای اساتید محترم عجیب و غریب و نامأنوس می نماید، از رویکردهای شبه نیهیلیستی مکتب شیکاگو و جریان های انتقادی به حقوق بین الملل با آغوش باز استقبال می شود.

به رغم اینکه مدعای اصلی این یادداشت متعاقباً در قالب کتاب منتشر خواهد شد، در این کوتاه نوشت به بهانه انتشار دوره آموزشی پروفسور کوه مناسب دیده شد که بر اهمیت افزایش سطح مدارا با رویکردهای متفاوت به حقوق بین الملل در جامعه دانشگاهی ایران تأکید گردد. بدیهی است که با ترویج و تقویت برخی از نگرش های مکتبی، محقق در مسیری قرار خواهد گرفت که شانس بیشتری برای دفاع از مواضع حقوقی کشور در حوزه بین المللی پیدا می کند؛ اما سوال اصلی این است که آیا هدف تحقیقات دانشگاهی در دانشکده های حقوق صرفاً چاره اندیشی برای توجیه حقوقی عملکرد دستگاه های اجرایی است؟ در این ارتباط کاسسه به درستی به یکی از نقاط ضعف اصلی جریان کلاسیک حقوق بین الملل اشاره می کند: در مکاتب پوزیتیویستی اصولاً شخصیت حقوقدان در حد یک بله قربان گو (Yes man) سقوط می کند و نکته بدتر آنکه وی خود را همچنان یک انسان اخلاقی تلقی می کند. پوزیتیویسم کلاسیک به اساتید و پژوهشگران حقوق بین الملل می آموزد که اصولاً نباید دست به قضاوت ارزشی درباره درست بودن رفتارهای سیاسی زد و حقوقدان در تحلیل نهایی باید بپذیرد که یک مهره و ابزار در دست سیاستمدار است! دقیقاً به همین دلیل است که بسیاری از پژوهشگران حقوق بین الملل می توانند بدون احساس سرافکندگی، به دفاع از هر موضعی حتی مواضعی که قبول ندارند بپردازند زیرا آموخته اند که اساساً حقوقدان قرار نیست قضاوت ارزشی داشته باشد.

از این منظر شاید تا حدودی بتوان خشم جریان های سنتی حقوق بین الملل از نیوهیون را درک کرد زیرا مکتب اخیر چشم انداز بسیار متفاوتی از کارویژه یک حقوقدان ارائه می دهد. در نظام فکری نیوهیون نه تنها نقش حقوقدان در اثرگذاری بر قواعد بسیار پررنگ می گردد بلکه اساساً وی وظیفه دارد که حقوق بین الملل را فراتر از قواعد دگماتیک و در بستر واقعیت های اجتماعی، با تمرکز بر مولفه های پویای دخیل در پروسه تصمیم گیری، در یک گستره وسیع فراملی و مهم تر از همه در جهت تحصیل ارزشهای جهانشمول حول محور کرامت انسانی فهم و تقویت بکند (نگاه کنید به مقالات کلاسیک ریسمن در اینجا و اینجا).

در پایان ضمن احترام به جریان غالب در فضای آکادمیک کشور امید می رود جهت گیری این جریان به گونه ای نباشد که مجال تنفس فکری را از سایر رویکردها سلب نماید. اگر بدنه جامعه دانشگاهی غرب پذیرا و بلکه حامی پژوهش هایی است که با رویکرد جهان سومی انجام می شود، چرا نتوان از جامعه دانشگاهی کشور انتظار داشت که در قبال قرائت های پژوهشی ناهمخوان با سلیقه خود «حداقل» موضع انکاری نداشته باشد. به منظور جلوگیری از انتقال پیام نامناسب خاطر نشان می شود مقصود نویسنده از رویکرد انکارگونه جامعه دانشگاهی حقوق بین الملل ایران به نیوهیون، به هیچ وجه انکار آن در قالب یک «نظریه» نیست، بلکه مقاومت در قبال «کاربست» آن آموزه ها در پژوهش های حقوقی توسط دانشجویان ایرانی است.

در این معنی جای طرح این سوال وجود دارد که آیا نیوهیون نیز مانند رهیافت ایده آلیستی فیلیپ الات Philip Allott صرفاً یک نظریه ویترینی است؟ آیا به صرف فاصله گیری متدولوژیک پژوهش های نیوهیونی از جریان سنتی حقوق بین الملل، می توان به آن برچسب غیرحقوقی بودن الصاق کرد؟ مطالعه متن دوره لاهه هارولد کوه در خصوص میزان نفوذ جریان نیوهیون در جامعه دانشگاهی امریکا و نیز خارج از امریکا، پاسخ های راهگشا در اختیار پژوهشگران قرار می دهد.

بر این اساس نویسنده مدافع وضعیتی می باشد که در آن جریان غالب جامعه دانشگاهی ایران (جریان انتقادی و جهان سومی) ضمن ترویج قاطعانه مواضع خود و نقد جدی رویکردهای رقیب، با پلورالیسم در ساحت کاربست اندیشه های حقوقی ناهمخوان با خود، مدارای بیشتری به عمل آورد. این امر می تواند به ایجاد یک فضای دانشگاهی پویاتر بینجامد که در آن یکدست بودن رهیافت های پژوهشی، الزاماً حسن و امتیاز نخواهد بود.

آخرین مطالب تالار گفتگو

آیین نامه کمیته جوانان انجمن ایرانی مطالعات سازمان ملل متحد



اطلاعات بیشتر