دکتر امیر مقامی- عضو هیئت علمی دانشگاه اصفهان و موسی کرمی-پژوهشگر دکتری حقوق بین الملل دانشگاه قم
۱۴۰۳/۰۲/۰۸

«در روزگاری که گویی ایران در ابری از فراموشی پیچیده شده است، اگر کار دیگری از دست ما برنیاید، لااقل خوب است بکوشیم تا فکر او و غم او را در دل خود زنده نگاه داریم و اعتقاد به زایندگی دوران را در سینه نپژمرانیم...» (ایران را از یاد نبریم و بدنبال سایۀ همای، 1370: 16).

پنجم اردیبهشت 1401 خورشیدی، سرزمینِ مادری فرزندی را از دست داد که به تعبیر دکتر علی اصغر دادبه، شاید گاه خود را از یاد برده باشد، ولی هرگز ایران را از یاد نبرد. هزاران فرسنگ دور از آغوشِ میهن چهره بر خاک کشید، ولی پیکر او در آذر 1402، به نیشابور که خود آن را «فراکشیده ترین شهر ایران» می نامید، منتقل گردید و در پیش چشمانِ خیس و گلوهایِ بغض آلودِ نظاره گرانِ پروازِ سیمرغ از نُدوشن به نیشابور، در دامنِ پرمهرِ این «دختِ پری وار» آرام گرفت. مانایاد استاد دکتر «محمدعلی اسلامی نُدوشن»، به واسطۀ جایگاهِ ایران و فرهنگ آن در نوشته هایش و جای دادنِ نام مبارک «ایران» در عنوان بیش از سی نوشتۀ خود (جواد عباسی، زمستان 1397: 4)، به حق «سروِ سخنگویِ ایران» نام گرفته است. به مناسبت دومین سالگرد پرواز ایشان، نگارندگان بر آن شدند تا به پاس و سپاسگزاریِ نزدیک به یک سده عشقِ عاقلانه و نقد عاشقانۀ ایران و فرهنگش، به معرفیِ بسیار کوتاهِ یکی از نوشته های او بپردازند که با کهکشانِ پهناورِ حقوق بین الملل نیز ارتباط دارد: کتابِ مستطابِ «ذکر مناقب حقوق بشر در جهان سوم». گفتنی است سلطان نثر پارسی دارای مدرک دکتری حقوق بین الملل از دانشگاه سوربن فرانسه بود و به گفتۀ خودش، چون نمی خواست «یک ادیب سنتی» و ذهنش «ادبیِ صرف» باشد، به دانشکدۀ حقوق رفت؛ ولی جذبۀ ادبیات و آمیختگیِ تاریخ و فرهنگ ایران با آن، او را به منزلۀ یک ادیب و مترجم متن های ادبی به ایرانیان شناسانده است نه یک حقوقدان. به همین سبب، معرفی این کتاب شاید از نظرِ آشناسازیِ حقوق بین المللی ها با چهرۀ حقوقی این اندیشمند نیز سودمند باشد. نخستین چاپ این کتاب از سوی انتشارات توس در مهرماه 1357 خورشیدی منتشر گردید. در این نوشتار، ملاکِ ارجاع و ذکر مطالب، همین نسخه از کتاب خواهد بود.

کتاب، به گفتۀ خود استاد در مقدمۀ آن، نخست به صورت یک سلسله مقاله از آذر 1356 در مجلۀ «نگین» شروع به انتشار کرد (ص 7). نویسنده در همان صفحات آغازین کتاب، بیان می­ دارد که در بحث از حقوق بشر از رسم متعارف که همانا «شرح تاریخچه و تفسیر منشورها و اعلامیه های جهانی» باشد درگذشته و به افشای «نحوۀ برخورد با آن و کوشش در مسخ آن» پرداخته است (ص 8). نخستین گفتار کتاب پس از مقدمه، «پس از سی سال» نام دارد که در واقع، مراد سی سالۀ پس از تصویب اعلامیۀ جهانی حقوق بشر در دسامبر 1948 است. اسلامی نُدوشن در همان بندهایِ آغازینِ این گفتار، موضع خود در قبال سی سالِ یادشده را بیان می کند و پس از یادآوری اینکه علتِ بر سر زبان افتادنِ دوبارۀ حقوق بشر، سوءرفتار با آن در بعضی کشورهاست، اعلام می دارد که «نگاهی به دوران سی سالۀ اخیر، سیمای اعلامیۀ جهانی حقوق بشر سازمان ملل متحد را قدری شوخی آمیز جلوه می دهد، نه چندان بی شباهت به ازدواج عباسه و جعفر است که هارون گفت به این شرط آن ها را به یکدیگر خواهد داد که میان آن ها زفافی صورت نگیرد» (ص 18). نگاهِ نقادانۀ جامعه شناسانۀ استاد در این گفتار نسبت به حقوق انسان در جهان سوم، جالب توجه و آموختنی است.

دومین گفتار کتاب، «مردم پروردۀ جامعۀ بی حقوق» نام گرفته است. در این گفتار، نویسنده به پیامدهایِ نادیده گیریِ حقوق انسانی در جوامع می پردازد و بر این باور است که در چنین وضعیتی، دو ویژگی در افراد رشد می کند: 1) «پناه گرفتن در شخصیت دوگانه»؛ و 2) «دورشدگی از اعتدال» (ص 35). نویسنده سپس با یادکرد اینکه در میان گرایش های آدمی، دو گرایشِ «جاذبۀ حق» و جاذبۀ قدرت» در رأس همه قرار دارد، شکل گیری اجتماع و سپس جامعۀ سازمان یافته یا تشکیل حکومت را نتیجۀ «بیم زدگی» انسان و تلاش برای کسب امنیت و دفع خطر می شمارد. سپس می افزاید که آدمی در طی زندگی خود، میان دو جاذبۀ گرایش به قدرت که بیشتر ناشی از خودبینی است و گرایش به حق که از نوع بینی یا دگربینی او سرچشمه می گیرد، در نوسان و تلاش همۀ مصلحان، سنگین کردن وزنۀ جاذبۀ حق و یا دست کم ایجاد توازن میان این دو است (صص 39-35). اسلامی نُدوشن در ادامۀ این گفتار، عارضۀ دومِ بی حقوقی، یعنی «دورشدگی از اعتدال» را تبیین می کند. او می گوید که به شهادت تاریخ، در جوامع متصف به مبانی پیش بینی ناپذیر و نامتعقل و فاقد مرجعی مشخص و اطمینان بخش برای حل مشکلات و اختلاف ها، گرایش های نفسانی بر گرایش های عقلانی خواهد چربید. در این شرایط، گرایشِ افراطی و نامتوازن به پرورشِ دو خصیصۀ متضادِ خاکساری و خشونت در اعضای جامعه می انجامد و گاه هر دو در یک شخص جمع می شوند و در مواردی نیز رودررویِ هم می ایستند؛ چنین اشخاصی بی دلیل سر خم می کنند یا به وارون آن، بی سبب ایستادگی و عناد به هرج می دهند، زیرا به واسطۀ زندگی در جامعۀ بی حقوق، دستخوش وحشت هستند که در بطن خود، بذر کینه و تکدر را می پروراند (صص 44-43).

گفتار سوم، عنوان «انسان، یعنی موجود زنده به اضافۀ حق» را بر خود دارد. اسلامی نُدوشن در آغاز این گفتار خاطرنشان می سازد که حقوق در معنای ابزار حفظ نظم و امنیت، به همراه انسان به وجود آمده و زاییدۀ آگاهی و زندگی اجتماعی است و این سرشتِ دوگانۀ آدمی و گرایشِ همزمان او به خوبی و بدی است که آدمی را مجبور به گذاردن آیین و قانون کرده است (ص 58). در ادامه، نویسنده از نقش آفرینیِ حقوق بشر در خصوص این گرایشِ دوگانه سخن می گوید و ضمن یادآوری اینکه حقوق بشر همان ترجمان حقوق فطری است، یکی از هدف های آن را هماهنگ سازی گرایش های متعارضِ انسان و برپایی انضباط در این زمینه می داند تا مگر زندگی سیر مطلوبی به خود بگیرد و «جامعه تا حد ممکن به عدالت نسبی نزدیک گردد» (ص 60). اسلامی نُدوشن همچنین در این گفتار، یکی از پیامدهای رویدادهایِ سدۀ هجدهم را جای گرفتن سازمان به جای افراد در امر حکم رانی می داند که برای نخستین بار در جهان اِعمال شد (ص 61). استاد بر این باور است که دموکراسی باید زمینه را برای ایجاد انسان آزاد فراهم کند که به زندگیِ شرافتمندانه در اجتماع بپردازد. او سه حق اصلی که در اعلامیۀ استقلال امریکا آمده است را «حق زندگی، حق آزادی و حق جستجوی خوشبختی» برمی شمارد (ص 63) و در صد صفحۀ بعدی کتاب به توضیح آن ها دست می یازد و البته در این میان، بیش از همه، از آزادی و گونه ها و امور مرتبط با آن داد سخن سر می دهد.

چهارمین گفتار کتاب، عنوان «حقوق سه گانۀ فرد» را یدک می کشد. نخستین حق از حقوق سه گانۀ فرد، به «حق زندگی» اختصاص داده شده است. اسلامی نُدوشن از همان آغاز روشن می سازد که منظور از حق زندگی، امکان ادامۀ حیات به نحو سالم و طبیعی است و دولت مکلف است وسایل آن را فراهم و موانع آن را برطرف سازد (ص 64). او دو شرط را برای ادامۀ حیات مطرح می کند که عبارتند از: پاسداری از جان و مال مردم و فراهم کردن امکان معاش شرافتمندانه (ص 65). حق دوم، حق آزادی است. اسلامی نُدوشن در آغاز این بخش، از لحاظ ناشناختگی در عین آن که بسیار بر سر زبان هاست، آزادی را به «مونتاگیو» در نمایشنامۀ «رومئو و ژولیت» تشبیه می کند و اعتقاد دارد آزادی از دوران افسانه های دور تا کنون، هرگز از زبان ها نیفتاده است و از پرومتئوس و رستم تا زندانیان سیاسی روزگار حاضر، در هوای آن ایستادگی به خرج می دهند. سپس بیان می نماید که «هر جا سخن از حقوق بشر به میان آمده است، آزادی را مهم ترین رکن آن دانسته اند» (ص 67). به باور او، این همه توجه به آزادی در درازنای تاریخ، افزون بر این که نشانه ای از اهمیت آن است، نشانۀ نگرانی از زیر پا نهادن آن نیز به شمار می رود (ص 68). استاد در جملاتی تأمل برانگیز، از اهمیت آزادی در هستی و پیوند آن با حق داشتنِ آدمی سخن می گوید و ضمن اشاره به این که «آزادی نیز مانند تصور حق، از آگاهی انسان ناشی شده است» می نویسد: «همۀ مسائل انسان در پرتو برخورداری از نیروی ادراک مطرح می شود. این گفتۀ معروف را که «من می اندیشم، پس هستم» می توان بدینگونه درآورد که «من می دانم که هستم، پس آزادم، پس حق دارم». و این سه خصیصۀ دانستن و آزاد بودن و حق داشتن با هم می آیند. پس انسان آزادی را شرط ادامۀ زندگی و گسترش زندگی خود دانسته است، و با توجه به آن که ادامه و گسترش دو هدف اصلی زندگی است، آزادی خمیرمایۀ هستی شناخته می شود» (ص 68). استاد از آزادی درونی و بیرونی نیز داد سخن سر می دهد و باور دارد «جامعه ای را می توان برخوردار از آزادی خواند که علائم بیرونیِ آزادی در آن نمودار باشد. این علائم عبارت است از تضمین هایی که عامۀ مردم را از تجاوز قدرت ها –چه دولت و چه گروه های قدرتمند دیگر- در امان نگاه می دارند» (صص 75-73).

گفتار پنجم عنوان کلیِ پرسشی «چرا آزادی سیاسی در گرو سازمان است؟» را بر خود می بیند که در آن، سه مبحثِ «آزادیِ تجمع»، «آزادی بیان» و «آزاد بودن از قید بیم» به بررسی درآمده است. نویسنده در آغاز به آزادی تجمع ورود می کند و می گوید این آزادی «یعنی اینکه مردم بتوانند نیروی خود را بر روی هم بگذارند، و آنچه را که می خواهند به هیئت اجتماع بخواهند تا قوت تأثیرش افزوده شود (ص 79). او در ادامه به اهمیتِ شکل گیریِ حزب و کارکردهای آن می پردازد و همچنین به نفی تک حزبی گری دست می زند و آن را با اصول دموکراسی ناسازگار می داند (صص 82-80).  دومین آزادیِ مطمحِ نظر استاد، آزادیِ بیان است که شیوۀ تبیین آن از سوی نویسنده شورانگیز و اندیشناک می نماید. به گفتۀ ایشان، «از قدیم آدمی زاد را موجود سخنگو خوانده اند، یعنی کسی که آنچه در ضمیر دارد می تواند بر زبان آورد. انسان از این روی سخنگو شد که موجود اندیشه مند بود. زبان زمانی به کار افتاد که اندیشه هایی در پس سر می گذشت، و نیاز بود که به بیان آورده شود» (ص 84). باور او، زبان بیانگر فکر آدمیان است و از طریق آن بود که زندگی اجتماعی مفهوم پیدا کرد. وی سپس ادامه می دهد که «وابستگی زبان و فکر به حدی است که اگر بیان از کسی گرفته شود، به منزلۀ آن است که اندیشه از او گرفته شده و چون اندیشه گرفته شود، روشن است که گوهر انسانی او از او ربوده شده است» (ص 84). اسلامی نُدوشن «زور» و «تعصب» را دو مانع بزرگ آزادی بیان می نامد. در واقع، هم «خواص» و فرمانروایان و هم «عوام» و فرمانبران را می توان از دشمنان این آزادی دانست (صص 88-87). نویسنده در ادامه، به ممیزیِ افراطی قلم و در نتیجه غربال فکر در جوامعِ بی بهره از آزادی بیان می تازد و نتیجۀ آن را چیزی جز سربرآوردن نااصیل ها و کاذب ها و رواج شیادی و فرصت طلبیِ منفی و باخت و سرشکستگی اصیل ها و به قهقرا رفتن ارزش ها و ارزشمندها در جامعه نمی تواند بود (صص 99-96). سپس در بخش پایانی آزادی بیان، این آزادی را «دریچۀ وجدان اجتماع» نام می نهد (ص 99). آزادی از قید بیم، سومین آزادیِ بررسی شده در گفتار پنجم است. به بیان اسلامی نُدوشن،«انسان زمانی می تواند خود را آزاد بخواند که چون آزادی خود را اِعمال کرد، از عواقبش بیمی به دل راه ندهد. شهروند آزاد کسی است که بی هیچ احتیاط و محابایی حقوق شهروندی خود را تمام و کمال به تحقق می آورد» (ص 104). او وضعیت بیمناکی به ویژه در شرق را ناشی از نبودن مرجع می داند (صص 112-105) و این نبودنِ مرجع را به نبودن عدالت قضایی در کشور نسبت می دهد(صص 113-112).

ششمین گفتار کتاب، با عنوان «رابطۀ آزادی با چند امر دیگر»، باز هم به آزادی می پردازد. امر نخست، اقتصاد است. اسلامی نُدوشن به این نکته مهم اشاره می کند که «انسان نیازمند، آزاد نیست. نیاز، خود نخستین قید است. اگر انسان از همان آغاز زندگی انسانی خود طالب آزادی بوده، برای آن بوده است که در سایۀ آن از خود دفع نیاز کند» (ص 124). امر دوم در ارتباط با آزادی، فرهنگ است. به باور نویسنده، فرهنگ را باید تنظیم کنندۀ آزادی دانست. در بیان او، «آزادی، ما را آماده به کار و آماده به برخورداری از زندگی می نماید، و فرهنگ نیز میزان و نوع آزادی را تنظیم می کند» (صص 128-127). سومین امر، سواد است. از آنجایی که استاد سواد را با دانایی یکی نمی بیند، باسوادی را شرطِ بهره مندی افراد یک جامعه از آزادی نمی داند؛ البته او نقش بلوغ فکریِ ناشی از سواد در جذبِ آزادی در جامعه را انکار نمی کند، ولی همزمان خاطرنشان می سازد که به ویژه با توجه به تجربۀ شرق، به اصطلاح باسوادها و مدرک دارها خود در موارد زیادی طردکنندۀ آزادی بوده اند نه بی سوادها (صص 130-128). ادامۀ این مطلب از کتاب، به پیوند آزادی و آزادگی اختصاص دارد و طبق آن، آزادی فارغ بودن از قیدهای بیرونی است که اجتماع یا حکومت بر شخص تحمیل کرده، حال آن که آزادگی، فارغ بودن از قید درون است که نفس انسان بر او می گمارد. اسلامی نُدوشن اعتقاد دارد که در تمدن جدید، اگر هم بر آزادی فرد افزوده شده باشد، از آزادگی او کاسته شده است (صص 133-131). نسبت آزادی با رهایی، واپسین موضوع گفتار ششم محسوب می شود. نویسنده با تذکرِ تفاوتِ برداشت از آزادی در شرق با سدۀ هفدهمِ مغرب زمین بیان می دارد که «در شرق، نخست آزادی جنبۀ منفی داشت، یعنی رها بودن از قید ستم، از فشار اقتصادی و سپس رها بودن از تخفیف و مذلت» (ص 133). گفتار هفتم را اسلامی نُدوشن به «حق جستجوی خوشبختی» اختصاص داده است و به این نکته اشاره دارد که نوع رایج خوشبختیِ مورد پسند بیشتر فرهنگ ها و اندیشمندان را ادراکی می داند که میان نیازهای مادی و معنوی تعادل برقرار می کند (ص154). به گفتۀ او، سخن گفتن از خوشبختی در جامعه ای که حکومت مجراهای آن را بسته، بی ثمر است (ص 162-161). او در صدر این مجراها، «آزادی» را قرار می دهد و معتقد است انسانِ ناآزاد، از «انسانِ دارندۀ حق» به «انسانِ گیرندۀ بخشش» تبدیل می شود. دیگر مجراهایِ تحقق خوشبختی در باور استاد، آموزش، عدالت، بهداشت، گذران ساعات فراغت، احساس ایمنی، فضای روحی و ... هستند که همگی از رهگذر سازمان بر زندگی مردم اثر می گذارند (صص 163-162).

در گفتار هشتم، یعنی «حکومت در برابر مردم: چگونه حکومتی را مشروع می خوانیم؟» به رابطۀ حکومت و مردم پرداخته شده است. اسلامی نُدوشن در آغاز این گفتار اشاره می کند که مشروعیت حکومت در گذشته، از آمیزه ای از ترس و اعتقاد ناشی می شد و مردم به این خاطر اطاعت از حاکم را بر خود لازم می شمردند. در واقع، علت اطاعت مردم از حکومت ها، یکی زور و دیگری اعتقاد بوده است. (صص 166-165). نویسنده سپس بیان می دارد که این وضعیت، از زمانی که رأی مردم در تعیین فرمانروا ملاک گرفته شد و خاصه از زمان انقلاب فرانسه تغییر کرد و مشروعیت حکومت از نگاهی تازه نگریسته شد که امروزه دموکراسی نام گرفته است (ص 173). در ادامۀ این گفتار، اسلامی نُدوشن به نسبت حق و اکثریت می پردازد و بر این باور است که حق دادن به اکثریت، نشانه ای از پذیرش اصل برابریِ انسان هاست (ص 173). واپسین موضوع این گفتار به عدالت اجتماعی مربوط می شود که نویسنده معنای آرمانی آن را این می داند که در یک جامعه، هر فرد کم و بیش احساس کند آنچه حق او یا در حدود حق اوست، به او ارزانی گردیده است. او در پایان این گفتار می نویسد که «احساس عدالت اجتماعی، جز با حسن رابطه میان مردم و دولت امکان پذیر نیست» (صص 189-187).

نهمین گفتار، «جهان سوم در ارتباط با دو جهان دیگر» است. نویسنده در این گفتار، ضمن اذعان به اینکه قرار نبود پا را از دایرۀ جهان سوم فراتر بگذارد، نگاهی کوتاه به دموکراسی غرب و دموکراسیِ مارکسیستیِ شرق اروپا از دیدگاه حقوق انسانی می افکند (ص 190). او نخست از دموکراسی غرب آغاز می کند و با چشم پوشی از ذکر جنبه های مثبت این گونه از دموکراسی که اگر نبودند، «اصولاً بحث حقوق بشر به مفهوم جدید به میان نمی آمد» (ص 191)، مهم ترین ایرادات وارد بر آن از لحاظ حقوق انسانی را اینچنین برمی شمارد: 1) نطفۀ استثمار را در خود دارد و از همان آغاز حقوقی را که در قوانین خود برای انسان قائل بود، در همان آن تبدیل می کرد به ضد حقوق برای انسان های دیگر؛ 2) بنیاد خود را بر تولید و مصرف گذارده است که در نتیجۀ آن، استثمار انسان از سوی انسانی دیگر رواج دارد؛ 3) رأی در آن، مانند مرغ ژولیت در نمایشنامۀ رومئو و ژولیت، هم آزاد است و هم پای در بند. در واقع، نویسنده می خواهد بگوید رأی در دموکراسی غربی، آن گونه که ادعا می شود هم آزاد نیست؛ 4)، قانون در آن در خدمت «طبقۀ فائق» قرار دارد و مجموعۀ قوانین یک کشور، بازتاب «گرایش هایِ مسلطِ زمان» هستند. و این یعنی، استثمارِ قانونیِ انسان در چرخۀ تولید در خدمت قدرتی نامرئی که تداعی گرِ همان رابطۀ ارباب-رعیتیِ دوران های تاریکِ تاریخِ انسان است (صص 207-192). اسلامی نُدوشن سپس به سراغ دموکراسیِ مارکسیستی در شرق اروپا یا به تعبیر خود او «دموکراسی های خلق» می رود و معتقد است در این گونه از دموکراسی روی هم رفته وضعیتی پیش می آید که در آن «در کشور همه نوع آزادی هست، مگر آزادی استفاده از آزادی» (ص 212).

دهمین گفتار که در بخش پیوست های کتاب آمده است، به این پرسش می پردازد که «ملت ایران در قانون اساسی خود دارای چه حقوقی است؟». با توجه به تاریخ نگارش و انتشار این کتاب، این بخش به قانون اساسی مشروطه مربوط می شود. در این گفتار، به مسائلی همچون «برابری حقوق»، «مصونیت تعرض»، «آزادی های اولیه»، «احترام به روابط خصوصی افراد»، «تفکیک قوا» در چاچوب قانون اساسی مشروطه پرداخته شده است (صص 237-219). و بالأخره گفتار یازدهم و فرجامین کتاب، «یادی از حقوق بشر» نام گرفته است. این گفتار در واقع مقاله ای است که در زمان برگزاری کنفرانس جهانی حقوق بشر در تهران (1968) نوشته شده بود. اسلامی نُدوشن دربارۀ چراییِ شکست اعلامیۀ جهانی حقوق بشر معتقد است کسانی که اجرای حقوق بشر را با منافع و امیال خود ناسازگار می دانسته اند، به شیوه های گوناگون درصدد مسخ یا پایمال کردن آن برآمده اند (ص 243). وی در این زمینه ادامه می دهد که «حقوق بشر، نه از طریق حرف و کلام، بلکه از جانب عمل به این روز افتاده است. مشکل و تراژدی دنیای امروز از فاصلۀ بین ظاهر و باطن و حرف و عمل سرچشمه می گیرد. سازمان های سیاسی که بر اساس دموکراسی و حقوق مردم می بایست پی ریزی گردند، به ظاهر پدید آمده اند، ولی از معنا و جوهر و مادۀ حیاتی خود خالی نگه داشته شده اند» (ص 243). اسلامی نُدوشن در جملات پایانی این گفتار و کتاب می نویسد که «ترقی واقعی در یک کشور تنها محدود به ایجاد تحول در امور مادی نمی تواند باشد. تأمین رشد معنوی یک قوم، ایجاد هماهنگی و حس تفاهم و اعتماد بین فرمانروا و فرمانبر، حفظ حیثیت انسانی از راه احترام به قانون و اصول از پایه های اولیه است که ترقی و سلامت یک قوم بر آن ها بنا نهاده می شود، و این میسر نیست مگر از طریق احترام و اعتقاد به حقوق بشر» (صص 248-247).

فرجام سخن

کتاب ذکر مناقب حقوق بشر، اثری است که رشحه های ادبی، جامعه شناختی، روان شناختی، سیاسی و حقوقی را یکجا در خود جای داده و به گفته ای، به نگرانی انسانیِ همیشگی خود از پنجرۀ حقوق و در حال و هوایی ادبی پرداخته است. این شیوۀ نگارش و نگرش، یادآورِ نثر و بیانِ دلپذیر و دلربا و نگاه عقاب وار و سرشار از هوش سعدی (که باران رحمت بر او هر دمی) است و بوی خوش او را به مشام می رساند.  این اثر، همچون هر آنچه به انسان مربوط می شود، خالی از اشکال و ایراد نیست و ازجمله می توان به ساختاربندی به نسبت ضعیف و خروجِ موضوعیِ گاه به گاهِ آن اشاره کرد؛ با این حال، به نظر می رسد از آن دست نوشته هایی است که می توان عیب هایش را به طاق ابرویش بخشید. به باور این قلم، مطالعۀ آثار استاد دست کم از دو جهت برای دانشجویان حقوق سودمند است: نخست اینکه می توان از رهگذر آن ها تا اندازه ای به تأثیرِ اندیشۀ حقوقیِ نویسنده در نگارشِ ادبی و نگرشِ شخصی او نسبت به جهان و مسائل پیرامونی پی برد. چنان که پیش تر نیز گفته آمد، اسلامی نُدوشن دانشکدۀ حقوق را برای اینکه ادیبی سنتی نباشد و دارای ذهنی صرفاً ادبی نشود برگزید؛ به همین سبب است که نثر و در کل دیدگاه های او در حوزۀ ادبیات و فرهنگ، منطق و شیوۀ استدلالیِ جهانِ حقوق را به خواننده القا می کند. دوم آن که خواندن و اندیشیدن در نوشتگانِ یک حقوق خواندۀ ادیب مسلک، به ویژه آن گاه که پیرامون مسائل مرتبط با حقوق سخن می گوید، می تواند هم اذهان شخصی حقوقی را بازتر کند و هم با افزودن به دایرۀ واژگانیِ او، توانمندی نگارش و سخنرانیِ متین و درست را در وی بپروراند. در این زمینه، به ویژه کتاب «ذکر مناقب حقوق بشر در جهان سوم»، به جد پیشنهاد می گردد. وجه زیبایی شناختی و فریبایی و ربایندگیِ کلام اسلامی نُدوشن، روشن تر از آن است که نیازی به تکرار آن احساس شود.

آخرین مطالب تالار گفتگو

آیین نامه کمیته جوانان انجمن ایرانی مطالعات سازمان ملل متحد



اطلاعات بیشتر