کرونا و گذار از سامانه ی بین المللی وستفالی
 

دکتر قاسم افتخاری – استاد دانشگاه تهران

پس از جنبش مارتین لوتر مسیحیان به دو گروه کاتولیک و اصلاح طلبان تقسیم شدند. تقریبا به همان گونه ای که ما در ایران با نام های اصولگرایان و اصلاح طلبان می شناسیماختلاف میان این دو گروه مسیحی به تدریج بالا گرفت و بالاخره در سال 1618 به جنگی بیانجامید که تا سال 1648 ادامه داشت و با عنوان جنگ های مذهبی 30 ساله در تاریخ ثبت شده است. این جنگ در اساس بر سر چگونگی تعبیر و تفسیر فرمانروایی خدا بود. مسیحیان به مانند مسلمانان بر آن بودند که همه قدرت از آن خدا است و این قدرت هم تقسیم ناپذیر است. آنهایی که در مورد این اصل تردید داشتند مشرک نامیده می شدند و کافر به حساب می آمدند. ولی در امپراطوری روم باستان پس از قدرت گرفتن کلیسا کشمکش بر سر قدرت میان امپراطوران وکلیسا که خود را نماینده خدا در زمین می خواند و بدین ترتیب قدرت یک پارچه ی خدا را از آن خود می دانست ، بالا گرفت. این کشمکش در نهایت باعث شد که کلیسا اصل تقسیم ناپذیری قدرت خدا را کنار گذاشته و به تقسیم قدرت فرمانروایی خدا به دو بخش زمینی و آسمانی رضایت دهد. کلیسا بخش آسمانی قدرت را در زندگی معنوی انسان ها به کار ببندد و امپراطور هم بخش زمینی آن را در اداره امور دنیوی مسیحیان به کار برد. بدین ترتیب بخش سیاسی قدرت جنبه ی مذهبی خود را از دست داد و در نتیجه غیر مذهبی و سکولار شد ولی پس از آن که امپراطوری روم به دست مهاجمین فرو پاشید کلیسا دوباره اصل تقسیم ناپذیری قدرت خدا را با تصاحب بخش زمینی آن برقرار ساخت و سکولاریسم سیاسی را از میان برد و جهان مسیحیت را بر پایه قدرت آسمانی و از طریق فتوا ها اداره کرد .در واقع قرارداد وستفالی به برگرداندن سکولاریسم سیاسی یعنی تقسیم قدرت فرمانروایی خدا به دو بخش آسمانی و زمینی بیانجامید و در نتیجه، ادعای کلیسا مبنی بر نمایندگی تمام قدرت خدا بار دیگر برقرار گردید. پس از قبول تقسیم قدرت به دو بخش آسمانی و سیاسی بر پایه قرداد وستفالی، بخش زمینی قدرت از اختیار کلیسا خارج گردید ولی این قدرت زمینی میان کشورهای مسیحی تقسیم شد و قرار بر این گردید که این کشورها از این حق حاکمیت به طور یکسان برخوردار باشند و هیچ یک از آن ها حق دخالت در امور کشورهای دیگر نداشته باشند. بدین ترتیب نوع جدیدی از واحدهای سیاسی به وجود آمد که دارای حق حاکمیت سکولار بودند و این حق متکی بر استقلال کشورها از یکدیگر و برابری آنها در تعیین سرنوشت هر کشور به وسیله حاکمان یا زمام داران همان کشور بود.

بدین سان تقسیم جغرافیای جایگزین تقسیم فرهنگی و مذهبی کشور ها از قبیل مذهب، نژاد،  قومیت و...، شد . در نتیجه این حق حاکمیت می بایست در یک سرزمین با مرزهای مشخص جغرافیایی اعمال شود. واحدهای سیاسی بر پایه تقسیمات جغرافیایی را به جای امت، ملت نامیدند.  هر ملتی و زمام داران آن همه حقوقی که در قرارداد وستفالی برای این کشورها تعیین شده بود را می بایست در چارچوب مرزهای مشخص جغرافیایی اعمال بکند؛ درنتیجه مرزها تعیین کننده حدود حق حاکمیت هر واحد سیاسی گشت و تمام نهاد ها و سامانه های بین المللی مانند حقوق بین الملل و روابط بین الملل بر پایه اصل تقسیم بندی جغرافیایی استوار گشت.

از حدود قرن 19 به تدرج معلوم شد این تقسیمات وستفالی با پیشرفت های صنعتی و تکنوژیکی و گسترش ارتباط و حمل و نقل و همچنین در مدیریت رویداد های جهانی کارایی خود را از دست داده است. ولی این اندیشه بیشتر در میان متفکران در سطوح آکادمیک یا دانشگاهی مطرح بود و توده گیر نشده بود. از این رو صاحبان قدرت همچنان بر ادامه قرارداد وستفالی پافشاری می کردند و به هیچ روی حاضر نبودند قدرت و سلطه بر ملت خود را از دست بدهند؛ بلکه می خواستند با ادعای دارا بودن حق حاکمیت، قدرت خود را به دلخواه بر مردم زیر فرمان خود تحمیل نمایند و دیگران را از دخالت در امور داخلی خود برحذر سازند. اگرچه واقعیات جهانی مانند آلودگی محیط زیست، تروریسم و رویدادهای طبیعی مانند طوفان، زلزله، سیل و ...، به طور مکرر نشان می داد که تقسیم مردم جهان بر پایه محل زندگی آنها در چارچوب مرز های مشخص کارایی خود را از دست داده است.

با گسترش شتابان ارتباطات جهانی و دسترسی همه مردم به اطلاعات در سطح جهان به صورت دیداری و شنیداری، زمینه پی بردن توده های مردم هم به ناکارآمدی نظام بین المللی کنونی فراهم شده است. شیوع و پاندمی کرونا در جهان این ناکارآمدی را آشکارا جلوی چشم جهانیان قرار داده است. در ظاهر این بیماری همه گیر، ملی گرایی را تشدید کرد و کشمکش ملت ها بر سر وسایل مبارزه با کرونا در دریا ها و راه های زمینی شدت گرفت و گروهی از اندیشمندان را به این نتیجه گیری نادرست هدایت کرد که کرونا احساسات ملی و درنتیجه تقسیم بندی وستفالی را تقویت کرده است؛ ولی واقعیت غیر از این می باشد. پس از فرو نشستن گردوغبار حاصل از طوفان کرونا بر همگان معلوم خواهد شد که ادامه سامانه بین المللی برآمده از قرارداد وستفالی در هیچ زمینه ای در تامین امنیت مردم جهان کارایی ندارد، بلکه فقط با اعمال زور و فشار قدرتمندان جهان و سلطه حاکمان مستبد بر مردم است که نظام وستفالیایی هنوز خود را سرپا نگه داشته است.

مردم عادی امروزه در سایه گسترش شتابان وسایل ارتباط جمعی و جهانگردی و با وابستگی های همه جانبه و روزافزون به یکدیگر، در سطح جهانی خواستار نظامی خواهند شد که امنیت و راحتی زندگی انسان ها  را در جهان به صورت یکپارچه فراهم آورد. به سخن دیگر، جهانی شدن جایگزین تقسیمات جغرافیایی ناکارآمد امروزی خواهد گشت و در آن هنگام معلوم خواهد شد که یک فاجعه چگونه میتواند زندگی انسان را به کلی دگرگون سازد؛ رویدادی که در تاریخ بارها تکرار شده است.

 

آخرین مطالب تالار گفتگو

آیین نامه کمیته جوانان انجمن ایرانی مطالعات سازمان ملل متحد



اطلاعات بیشتر